یادتونه گفتم دخترخاله ام به شوهرم چشم داره تیک میزنه امشب مهمونی توباغ دعوت بودیم واسه افطاریه لحظه رفتم دخترمو ببرم دستشویی بیام دیدم دخترخاله ام دقیقا چاک سینه اش روبروی شوهرم بیرون وایساده روبروش باهم هرهرمیخندن تامنودیدن شوهرم ساکت شد رفتم نمازموبخونم بیام دخترم اومد گفت مامان خاله (به دخترخاله ام میگه خاله)به بابا تک زنگ زد اومدم گوشی شوهرمو زیر وروکردم هیچ شماره ای توش نبودمطمئنم اینکاروکردن چون وقتی گفتم گوشیتوبده هم دخترخاله ام شوکه شدهم شوهرم بچه ها دیگه خسته شدم واقعا بریدم