سلام.بچه ها دلم خیلی گرفته...هرکی میخواد خانواده شوهرمو بیشتر بشناسه بره تاپیک هاموبخونه...من توشهرشون غریبم.قبلاهمسایه بودیم خیلی اذیتم کردن.الان یه سالی میشه دورشدم.بازم کم اذیت نمیکنن...راستش مشکلم الان اینه من شوهرم کارگر حساب میشه.یه بچه کوچیک هم دارم...پول رهن خونمون هم یکم ازطلاهام بود بقیه وام...یه عالمه قسط داریم.دستمون تنگه..اونوقت اینا هرسه چهار روزی شام و ناهار میان...خسته شدم..یه ذره شعورندارن...به جای اینکه اونا دست مارو بگیرن...اگه چیزی هم درس نکنم میره مادر شوهرم همه جا ابرومو میبره.تازه بد موقع هم میان ادم مجبور میشه...شوهرم هم همش سرکاره.خیلی لطف کنه میگه یه چی حاضری درس کن..خوب حاضری هم همون میشه...مثلا املت یا کوکو یا هرچی...شاید بهم بخندین ولی واسه کسی که نداره سخته ...هردوسه روز میاد...الان خواهر شوهرم باز زنگ زد برنداشتم بعد پیام میدم خواب بودم..حتما پنج شنبه اس جاریم اونجاس بااونا میان...تازه بچه های جاریم هم سرماخورده ان میترسم بچم مریض نشه...بدبختی فامیل یادوستی هم ندارم بگم میرم اون جا...مادرشوهرم یه اخلاقی داره اصلا توخونش نیس همش خونه این و اونه....ببخشید طولانی شد دلم گرفته بود
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
شماهم بهونه بیار. بچم مریضه. داریم میریم دکتر. افتادم پام ضرب دیده. شوهرم امشب شیفته نیست. مثلا بگید با یکی دوست شدید و برو و بیا دارید دعوت خونه اونم بهانه کن. خلاصه با آدمهای پر رو باید اینجوری باشی. خودشون درک ندارن گرونیه و پسرشون همینجوری تو فشار هست، جای مراعات کردن بدتر سربار میشن
آدم اولش خیلی ساده و صادقانه زندگیشو شروع میکنه بعد میبینه همه دارن ازش سو استفاده میکنن.من اگه دوباره شروع کنم خیلی با سیاست تر رفتار میکنم.وحشی میشم از همون اول همه رو میشونم سر جاشون 😂😂