دلم برا اون کاربر سوخت گفت خونه مادر سوهر میخواستم پنیر بخورم.....

خدا روشکر پس بهتره ناشکری نکنم هزار رحمت به حسود خانوم خودمون☺

چیزعجیبی نیست درکش میکنم

باز این مادر شوهره،عمه من که از سر کار اومدم برا دادش و عموم غدا پخته بود اجازه نداد من بخورم ،گفت سهم باباته.یه لقمه پایین نرفته گذاشتم سر جاش.اینکه دیگه مادر شوهره.بیچاره بابام تادفهمید اینقدر ناراحت شد اصلا دیگه لب به اون غذا نزد.

منم لازانیا پخته بودن برا خاهرشوهرم بعد مادرشوهرم گفت سیندخت خودش درست کنه منم حامله بودم 😳😳😟😕

خواهرشوهرم حامله بود مامانش یه دونه پرتقال اورد داد ب دخترش بهم تعارف نکرد😷

چرا با مادر شوهر زندگی میکنین؟! 

همون اول که خاستگار میاد همین شرایط جدا بودن و مستقل بودن رو طی کنید

یاد مادرشوهر اوشین افتادم

من بارداری هامو یا خونه خودم بودم یا بابام

چون میدونستم خونه مادرشوهر بچم سقط میشه

خداازشون نگذره ندیدپدیدارو

من مادرشوهرم اگه چیزی باشه از دستت نمیگیره ولی کلا چیزی نمیاره بده بخوری ..

یبار خونه ما بودن من شامی درست کردم داشتیم مبخوردیم که رفتم سرویس چون حامله ام یکم حال نداشتم بعد اومدم بقیه غذا مو بخورم دیدم بشقاب غذامو برداشته خالی کرده گذاشته کنار که اونا رو بده به پدرشوهرم 😐 تو خونه خودم 😐 منم چیزی نگفتم 

البته همسرمم نبود وگرنه قشنگ جوابش رو میداد

من زندگی نمیکنم یع روزی اونجا بودم براش درست کرده بودند که بیاد ببره . نگردند یه قاشق از لازانیا بهم بدند فقط بهم گفتند خودت درست کن.😶😶😶

حس خیلی بدیه ادم دلش میخواد بمیره.خدا رو شکر که دیگه تو خونه ی خودمم.حالاخودش میاد کلی بریز بپاش میکنه هرچی میخوام مثل خودش رفتار کنم نمیتونم.تو خونه ی خودمم میاد سهم پسر شو جدا میکنه یا دخترشو 

چقد بیشعور فک نکرد تو دونفری ؟؟؟؟

خیلی نامردن بعضیا مادرشوهرمنم هرچیزخوبو واسه دخترش میخواد

منم  هروقت میرفتم خونشون میوه پوست میکند ب همه میداد ب شوهرم میداد اما ب من اصلا. ی بارشوهرم هرکاری کرد نخورد دیگه بعد اون براش درس عبرت شده اول پوست میکنه برامن. الیته من هرچی بهم بده میگم نمیخوام. ولی الانم کبابی چیزی باشه لقمه میگیره میده بهمشون بازم من ن. ولی پدرشوهرم باشه جرااااات همچین کاری نداره

نمیدونم والا خودمم تعجب کردم والا خونه خودش بود توقع تعارف و چیزی خاصی ندارم ولی تو خونه خودم اینطوری کرد کمال بیشعوریش رو نشون داد. 

از این به بعدم تصمیم گرفتم هر وقت اومدن مثل قبل نباشم کمتر برنج و اینچیزا اب بزارم به تعداد ادمایی که خونمم نه که به هر کی نیومد غذا بفرسته انگار رستورانه

حالا من دوستم باردار بود اومد خونه بابام اینا دخترمو ببینه مامانم اینا داشتن قطاب گوشت میپختن هنوز آماده نبود وسایلش که بویی بلند بشه دوستم دلش بکشه و بعد اینکه دوستم رفت پختشون تموم شد

مامان و مامانبزرگم من و داداشمو با موتور فرستادن خونه دوستم براش قطاب ببریم که دلش کشیده🤣🤣