امشب دلم اشوب بود با همسرم رفتیم بیرون انگار نه انگار ک شب نیمه شعبانه...هیچ خبری نبود. ..رفتیم شیرینی فروشی یکم کیک یزدی بگیریم بیاد بچگی ک نیمه شعبان همه شیرینی میدادن...یه اقایی بزور برامون کیک خرید هرکار کردیم ک نگیره قبول نکرد پولشو داد رفت برای خودشونم نیم کیلو شیرینی خریده بود ازونموقع یجوری شدم همش میگم چرا اینکارو کرد