حازان یبار داشت تو اتاقش و تمییز میکرد بعد سینان اوند تو اتاقش بعد یه پارچه نارنجی بود اون قسمت اولا سینان تو باشگاه باهاش دسته حازان بست اونو سینان انداخت تو سطل آشغال😨اصلا یادش نبود که این واسه حازان نماد عشقش به سینانه یبار دیگم وقتی کریمه میخاست حازان بکشه و زنده به گورش کرد یاز اومد تو قبر که نجاتش بده و نجاتش داد اونجا فهمید عشقه واقعیش یازه