خانوما لازم دونستم یسری چیزارو توضیح بدم براتون
چه نظرات خوب دادین و بی قضاوت راهنماییم کردین چ اومدین قضاوت کردین در هر صورت از همتون ممنون بابت اینکه وقت گذاشتین
من تازه عضو شدم خیلیا شخصیتمو باور نکردن میتونین تاپیکای قبلیمو بخونین
اول اینکه حق میدم ی عده گفتین رمان و داستانه اره حق دارین باور نکنین چون منم از وقتی عضو شدم خیلی چیزا بود ک یهو رو شد دروغ بوده مثل قضیه برادر شوهر اون خانوم،ایرادی نداره اصلا که باور نکنین
دوم اینکه ی عده اومدین گفتین من خودشم یا من اون آقام یا اومدین گفتین من دارم طرف اون دختر و پسر و میگیرم
مشکل بین منو دوستم دقیقا همینه ک من نمیتونم درکش کنم هم اون دوست منه و دوسش دارم هم دلم برای شوهرش و اون دختره میسوزه من درگیر احساساتم شدم هم سنم کمه تجربه ای ندارم هم فوق العاده احساسی ام همم چون منو نامزدمم ب سختی بهم رسیدیم هنوزم عقد نکردیم بخاطر سختگیری پدرم همش ترس از جدایی دارم میترسم این اتفاق برای خودم بیوفته تو شرایط اونا قرار بگیرم برای همین هیچکدومو دوست ندارم قضاوت کنم و از اونجایی ک درگیر احساساتم شدم احساس درموندگی کردم و دیدم از دست من کمکی بر نمیاد برای همین خاستم نظرات شمارو براش بفرستم
اخر حرفم هم گفتم اگه مشاور تو یزد میشناسین معرفی کنین چون یک مسئله ای هستش ک واقعا ب مشاور نیاز داره
من مشهد هستم و دوستم یزد برای همین مشاور نمیشناسم اونجا
دوراهی دوستم هم این بود ک از شوهرش جدا نشه و بسازه با این شرایط
یا اینکه جدا بشه و بره پیش خانواده ای ک هیچوقت واسش خانواده نبودن
در هر صورت من هیچ قصدی نداشتم و فقط خاستم نظرات شخصی شمارو ب عنوان یک ببیننده از خارج داستان واسش بفرستم ممنون ازینکه وقت گذاشتین
درسته شما منو نمیشناسین اما دلیل توضیح دادنم اینه ک دوست ندارم هیچکس چ غریبه ها چ اشنا تصور بدی از من تو ذهنشون باشه این اخلاقمه همیشه باید خودمو اثبات کنم اگه بعضی هاتون ب هردلیلی ناراحت شدین یا یاد خاطرات بدی افتادین معذرت میخام از همتون
با احترام