تایپک قبلیم رو بخونید متوجه میشید
حالا مختصر اینجا میگم
من با یکی تو رابطه ام تازه اشنا شدیم بعدش نیتش جدیه و این میخواست خواستگار بیاد بهم گفت منم گفتم ن نیا سال اخرمه امسال خرداد تموم شم بعدا اونم موافقت کرد و گفت باشه مرداد میام پس منم گفتم باشه
بعد من یه خواستگار دارم حتی میشناسم کیه عمرا قبول کنم اونو چون فامیله اصلا اصلا امکان نداره گفتم نیان عمرا
بعدشم یکی دیگه هم ازم خوشش اومده بود
من اینارو به اونی ک باهاش تو رابطه ام گفتم نگید اشتباه کردی گفتی چون خودش گفته بود حرفی پنهون نکن ازم منم بهش گفتم و تقصیری ندارم این وسط بنظر من
وقتی بهش گفتم اینارو بهم اینجوری گفت من وقتی با یکی تو رابطه ام بدم میاد یکی ازش خوشش بیاد یا خواستگار داشته باشه اون موقع من سرد میشم
منم برگشتم گفتم اهان ینی حالا از من سرد میشی
گف از رابطه
گفتم میگی چیکار کنیم
گف هیچی
منم گفتم اوکی و این بحث اونجوری موند
بنظر من اینو از رو حساسیتی ک داره گفته و حسادت کرده یه جورایی از رو تعصبش گفته تا الان اونجوری فک میکردم ولی الان دارم میگم به خودم این رفتار هاش برا چیه پس انگار من مهم نیستم و برم هیچ فرقی نمیکنه ینی میخواسته تموم شه و نمیتونسته بگه و اینجور چیزا ذهنمو درگیر کرده
بعدش از دیروز تا الان درست حسابی اصلا حرف نزدیم فقط در این حد ک ما میرفتیم مهمونی بهش زنگ زدم بگم اونم جواب نداد منم اس ام اس فرستادم بعدش دوباره گفتم زنگ بزنم زنگ زدم و باز جواب نداد بعد وقتی میرسیدیم اونجا دیدم جواب اس ام اس رو داده تمام همین
بعد 9 رو میگذشت ما با ماشین بودیم از مهمونی برمیگشتیم اسمشو صدا زدم اس ام اس
گفت بله
منم گفتم بله؟؟
گفت بله
منم اینجوری مات موندم ندونستم چی کنم بعد ٧ دیقه گفتم چرا
جواب داد چی چرا
گفتم چرا بله
گف پس چی
گفتم بله میگن
گف پس چی میگن
گفتم جان میگن
گف اها
گفتم اها؟؟
گف بله
گفتم بله
گف همم
گفتم همم
بعد گف بله
گفتم حرف بزنیم؟ منظورم تلفنی بود
اونم گف پیش بابام اینا هستم
گفتم ینی نمیتونی دیگه حرف بزنی
گف الان ن
گفتم تمام
گف تمام
بعد ک ما رسیدیم خونه بهش گفتم میرم دوش بگیرم رفتم تموم شدم اومدم دیدم تازه نوشت تمام منم دیگه اس ندادم اخرش تموم کارامو کردم بهش اس دادم گفتم خب
ساعت 12 اینو فرستادم اما هیچی هیچی نگفته تا الان
واقعا نمیدونم چی کنم یجوری دلم گرفته