2752
2734
عنوان

بیاین یه خاستگار محو شده اومد ببینید چی میگه

| مشاهده متن کامل بحث + 770 بازدید | 26 پست
من زدم شرایط صحبت ندارم ببخشید

عزیزم من اعتقاد خاصی به بستن بخت ندارم.اما تو که شرایطط خوبه ولی یهو همه محو میشن.....من و به فکر برده.....منم مجردم و 32 سالمه....همه مشتاق میان ولی جور نمیشه البته محو هم نمیشن....یه اتفاق خفنی یهو میفته همه چی بهم میریزه....این یعنی چی واقعا؟

میخاستم بگم واقعا مردم مریضن ینی هنوز تکلیف خودشونو نمیدونن نمیگن چه میاد ب سر دختر بیچاره با حرفاش ...

اینجوری نگو

همچین میگی چی میاد به سر دختر بیچاره انگار هر کی بگه میخوام بیام خواستگاری عاشقش میشی

کلا این رفتارش زشته

وقتی حرفی میزنه فقط خودش رو ببینه

بحث اینکه چی به سرتم میاد نیست کلا ادم بهش بر میخوره حتی اگه بحث خواستگاری نباشه

لطفا خودتونو دست پایین و احساساتی و بی منطق جلوه ندین 

باور کنید همین حرفاست که پسرا و خانوادشونو پررو میکنه

موفق باشید

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



عزیزم من اعتقاد خاصی به بستن بخت ندارم.اما تو که شرایطط خوبه ولی یهو همه محو میشن.....من و به فکر بر ...

یعنی قسمت نشده هنوز

مثلا چه اتفاقی می افته؟

شما اولین نفر نیستی قرار نیست هر کی میاد که جفت و جور بشه

یعنی قسمت نشده هنوز مثلا چه اتفاقی می افته؟ شما اولین نفر نیستی قرار نیست هر کی میاد که جفت و جور ...


ببین مثلا 20 سالگی یه انتخاب عاقلانه کردم.رسمی نامزد نشدیم اما رفت و آمد کردیم جهت آشنایی . من دانشجوی تهران  بودم و کم میدیدمش.بعد سر مهریه پدر من و پدر اون بحثشون شد.منم چون دوسش نداشتم خیل مشتاق نبودم امات  میگفتم بنده خدا آدم بدی نیست دلم نمیومد ردش کنم.خانواده اونا سرد شده بودن.بعد فهمیدیم پسره ام اس داره.پدر منم گفت رد کن.

تو این 12 سال حدود 60 تا خواستگار رسمی داشتم.متاسفانه همه رو دیدم...و این زیاد بودنشون مثلا 3 تا تو یه هفته...با سن کم من.... اصلا خیلیاشون رو نشناخته رد کردم.24 سالگی یکی اومد که دلم رو برد.سه هفته ای عقد کردیم و متاسفانه خانوادم تحقیق درستی نکردن پسره خیلی خوب بود اما بچه بود و خیلی بچه بازی در میاورد خانوادش اما افتضاحح بودن و رسما میشستن همه جا میگفتن ما این و نمیخوایم(تفاوت شدید فرهنگی)...من مشرایط خیلی خوبی داشتم در مقابل اونا...خانوادمم اصرار به جدایی اونام اصرارب ه جدایی من و نامزدم هم همش دعوا....بالاخره جدا شدم یه سال بعد جدایی یه بنده خدا اومد که خیلی به دل خانوادم نشست...اما به دل من نه...منم که یه بار ازدواج اشتباه عاشقانه ای کرده بودم به هوای اینکه مورد اول که موقع دانشجوییم اومد و نباید تموم میکردم...قبول کردم...الان چهار ساله که رفت و آمد داریم...به دلایلی نمیشد ازدواج کنیم مث اینکه اون بنده خدا آمادگی  مالی نداشت...الان 20 روزه یهو غیبش زده...و تو این مدت هم بالاتکیف به نظر میومد...منم قیدشو زدم

2731
ببین مثلا 20 سالگی یه انتخاب عاقلانه کردم.رسمی نامزد نشدیم اما رفت و آمد کردیم جهت آشنایی . من دانشج ...

خب همه اين موارد رو بايد بهم ميزدي!

همه داشتن

من خودم چندين مورد خيلي جدي و خانوادگي بود لحظه اخر بهم زدم

منتهي فرق من با شما اينه اعتقاد به عقد كردن نداشتم درواقع تو نامزدي بهم خورد چند مورد!

خب قسمت نبوده ديگه

ای جانم...چند سالگی ازدواج کردید؟داستان ازدواج شمام طولانی شد؟

خيلي زياد!

من از ١٩سالگي كه پسر داييم بهم ابراز عشق كرد داستان هاي تلخ و شيرين داشتم

با همسرم تو يه شركت خيلي بزرگ مشغول به كار بوديم من همسرمو نديده بودم اما تا اينكه پروژشون اومد ساختمون ما

خلاصه ما تو سي سالگي من با هم آشنا شديم،منظورم اشنايي دو نفره است نه همكاري

٣١ و خورده اي هم ازدواج كرديم

خيلي زياد! من از ١٩سالگي كه پسر داييم بهم ابراز عشق كرد داستان هاي تلخ و شيرين داشتم با همسرم تو ي ...


ان شالله خوشبخت و عاقبت بخیر باشید.

منم تصمیم گرفتم به ازدواج فک نکنم و زندگیمو بکنم

هر وقت قسمت باشه میشه

فقط اقوام و فامیل خیییییییلییییییی متعجبن از این همه نامزد کردن و رد کردن من

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687