چرا ميشه
دوست پسرم ماشينشو تزيين كرد بود توشو بادكنك و كادو و اين حرفا مثلن سوپرايزم كنه
بعد من دانشگاه بودم بعدش گفتم بزار با رفيقام برم ي دور بزنم دوست پسرم ز زد گفت كجايي گفتم دانشگاه هي باز اس داد من دوساعت دروغ گفتم دانشگاهم و كار دارم اون بدبختم كل دو ساعت دم دانشگاه منتظرم بود (واقعا نميفهمم چرا من اون روز حقيقتو نگفتم خر شده بودم انگار)
بعد كه داشتم با رفيقام ميرفتم سمت دانشگاه دو تا پسراي دانشگاه اومدن با رفيقام حرف زدن و. يهو دوست پسرم ديد
ديه اينكه من دروغ گفتم و اون پسرام اويزون بودن خيلييي بد بود ،ي قضاوت اشتباه كرد و واقعا اون زمان حق داشت باعث شد ولنو كوفتش كنم و سوپرايزشو