مامانم هی میگفت بریم من برا بچه ی من شلوار بخرم
هی شوهرم گفت خودم میگیرم
باز این گفت
هیچ دیگه اون سگ شروع کرد من هنوز ب شما نموندم تو رو شوهرت با سیصد هزار تومن فرستاده
من خودم دارم تو برا خودت جمع کن
شوهرت نداره چرا خرج میکنی
مامانم گفت این سیصد تومن برا تو پول نیست برا ما خیلیه
هیچ دیگه مامانم زد زیر گریه 😭😭😭
اومدیم خونه سر سفره نمیدونم چی شد گفتم اره ناراحتم برمیداره پیش مامانم میگه ب کف پام ک ناراحتین خیلی بهتون رو دادم اینجووری میکنین
میخوای هر چیزی بگیری نمیخواد اینجا بگیری همون شهر خودتون داره از همونجا بگیر بیار
بعدشم دیگه نمیخواد برا بچه ها من ی سر سوزن بگیری
بعدشم شام نخورد پاشد رفت😭😭
داشتم گریه میکردم ب مامانم میگه این ی چیزیش بشه بچه ی چیزیش بشه تو جواب میدی گریه ش رو دراوردی😭😭😭😭
الانم مامانم یسره داره گریه میکنه😭😭😭
فردا هم میخواد بره خونشون شهرستان
تازه اومده بود بمیرم براش روز مادر از دماغش دراومد 😢😢😢