مامانمو آوردم دکتر ☹☹☹

چرا  حس میکنی همیشه باید یع نر بالاسرت باشه تا کارات انجام بدی یعنی انقد سستی که واسه یه دکتر رفتنم عاجزید به خودت بیا یعنی چی یه مرد نیست که کنارمون باشع چرا اینقد به شخصیتت توهین میکنی مامانت بدحال بوده امدین دکتر کارت تموم بشه برمیگردی خونه این کجاش به مرد احتیاجه سعی کن کمتر خودت وابسته نشون بدی یع کم مستقل باش والا بخدا من مادرم مجردیم کارای میکردیم که مرد پنجاه ساله جرات انجامش نداشت یه کم قوی باش

اووووف واقعا نمیدونم چرا مردا اینطورین نمیدونم

ای بابا 😩😩😩😩😩

همه ادما عین هم هستن تو صعیف نیستی دوست داری صعیف دیده بشی چند شب پیش به شوهرم گفتم ماشین زباله عصری نیومده زباله ها بیرونه برو بذار سر چهارراه که سطل بزرگه گفت غیرتم نمیشه گفتم به تخمم حودم میرم توراه چندتا سگ دیدم ترسیدم دنبالم کنن اما زبون بسته ها با فاصله ازم میومدن اسغالها گذاشتم اومدم دیدم اقا دم دره گفتم شیف میشی برو توخونه هوای سرد واسه پوستت خوب نیس 

یه جا گفتی با هم دوست بودین این رفتاراشو اون دوران دوستی هم داشت یا بعد عقد تغییر کرده 

یا اینکه تو حواست به این چیزا نبوده🤔

خوب اگه اینطوره و کلا بد ذات نیست امیدار باش که خوب میشه

زباد کل کل نکن باهاش فکر کنه تو پولکی هستی 

من جای تو باشم دیگه بهش نمیگم

انشااله بعدا با محبتای کع تو بهش میکنی جایگاه مهمتری نسبت به مادرش تو دلش باز میکنی 

اگر سباست داشته باشی و اهل جدال الکی نباشی به‌مرور زمان حستون به هم خیلی عمیقتر و بهتر میشه

من تجربه مشابه این مسله رو دیدم بعضی از خانواده های پسر اولش میخوان چون شناختا از هم کافی نیست 

میخوان‌مثلا هوای پسرشونو داشته باشن نکنه نامزده ازشون سواستفاده‌کنه از این راهنمایی های مزخرف میکنن 

منتها تو یکم صبوری کن