گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اینارو خدا گذاشته اون دنیا قشنگ یه حال مشتی بهشون بده 😊😂
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
چند سال پیش تو جمع یه سری دختر دیپلم و زیر دیپلم با پز گفتم من دانشجوی مهندسی برق هستم ای خدا چنان زمین خوردم یعنی ۶ سال درسم طول کشید انقد عذاب کشیدم تا تمام شد وای خدایا گفت دیگه بسه برات
من عموم پول چندتا از مردمو خورده بود وکلاهبرداری هم میکرد زن عموم هم ازاون حسودا که همش حرفایه تیکه دار میزد ؛اون موقع قبل اینکه ما بدنیا بیایم مادرمادرم مرده بود و زن عموم هی تو سرمادرم میزدمادرم و اونا وضع مالیشون خیلی سرتر ارما بود خیلی بخاطر همین ازمادرم وداداشم که کوچیک بود کارکشیدن ؛الان بخاطر کاریه خودشون دوتا پسر بزرگشون که۲۵به بالا سنشونو هردو مریضن الهی بمیرم براشون😢تنها دعایه مادرم بیچارم این بود که عموم بره سر زن عموم هووو بیاره😠ولی نیاورد و نفرینایه بلندمردم باعث شد،الان داداشم دکترایه دانشگاه امیرکبیرمیخونه ووضعش هرچی میاد داره بهترتر میشه ووضعیت مالیونم شکر خدا بهترداره میشه و منم خدارو شکر اززندگیم راضیم و من دارم درس میخونم .ولی زن عموم وعموم هنو مشغول این کاراشونن...😢خداییااا خودت کمکشون کن