مامانم رفته بود چون عمم هر جا ميشينه شروع ميكنه ازهمه چي بد گفتن
مامانم اصلا فاز منفيشو دوست نداره رفته بودن يه جا ديگه نشسته بودن تو سالن با بابام
بعدشم چون عروسي فاميل به نسبت دور بود لباس انچناني زرق و برقي نپوشيده بود
اين شده بود كه عمم عصبانييييي شده بود ولي به خود مامانم اينا چيزي نگفته بود عادت داره از هر كي گله داره به بچهاي طرف ميگه