سلام عزیزم خوبی؟
۶۰صفحه از این تاپیک خوندم..ولی ی مشکلی دارم
میخوام ب خودم برسم ولی غم و غصه مانع میشه
شوهرم از مجردیش عادت ب پ ور ن دیدن و خودارضایی داره ..تاالان ک ۹سال از زندگی مشترکمون میگذره ..با خوبی با دعوا ترکش نکرده..فقط پنهان کار شده..ک منم دیگه تو گوشی و کامپیوترش کنکاش نمیکنم...قطع امید کردم دیگه...اما آرامش ندارم. منم ک جاسوسی نکنم بالاخره یجا خودبخود دستش برام رو میشه..ب روم نمیارم ولی ناراحتم
چندوقت پیش دیدم کانال صیغه یابی جستجو کرده..البته فکر نمیکنم موفق ب صیغه و رابطه شده باشه..ولی همینکه تو ذهنش گذشته و اقدام کرده ناامیدم کرده
از قدیم حس میکردم کمی هیزه..اما الان ب چشم میبینم ک هیزه..
دوتا بچه دارم..نمیتونم ب طلاق فکرکنم..
هرماه ۹ روز پریودم بعدشم تا یک هفته سراغم نمیاد..بعد ک میاد دائم میچسبه..تا پریود بعدی.
من ناراحتم از این بی نظمی...ک هروقت دلش بکشه میاد..من مهم نیستم انگار.
تو خیابون و فضای مجازی چشمش دنبال خانومای باحجاب و بیحجابه..ولی ب من میگه اگ میخوای تحریک شم لباس کامل بپوش..یعنی با روسری و دامن و ...حتی چادر رنگی..
لباس خواب خوشش نمیاد
عصبی هم هست ک درمقابل اون موردای قبل برام بی اهمیته.
خوبیاش اینکه دست و دلبازه. با بچه ها خوبه..کاریه.سعی میکنه خوشحالم کنه.سالمه.تو کارای خونه و بچه کمکم میکنه.میگه منو دوست داره
ولی من فکر میکنم اگ دوسم داش چشمش دنبال همه نبود
از اول ازدواج همو دوست نداشتیم و تو سن پایین کاملا سنتی ازدواج کردیم. قبلش دوستی با جنس مخالف نداشتیم.مذهبی بودیم..اما الان شوهرم ب شدت سست شده..نماز نمیخونه..منم سست کرده..وقتی میبینم الگوی بچه هام ،پدریه ک نماز نمیخونه و اراده نداره از همه چی نااميد میشم.
روزای خوب خیلی داشتیم..سال های اول.ب هم علاقه پیداکرده بودیم...شایدم فقط ی حس جنسی بوده..نمیدونم.ولی الان هرچی میگذره بدتر میشه
من تو این زندگی ی مرده متحرکم ک فقط بخاطر بچه هام و آبرو دارم زندگی میکنم
حس میکنم زندگیمون آینده ای نداره و بالاخره ب طلاق میرسیم
شما توصیه ای برام دارین؟