سلام عزیزم
خیلی ناراحت شدم
و اصرار دارم سعی کنی دارو مصرف نکنی
عزیزم بچت چند وقتشه؟
مادر شدن خیلی سخته
و بچه بد قلق و مریض از همه بدتر
من وقتی بچم به دنیا اومد تا ده روز مادرم بود. بعدش رفت
من بی تجربه بودم با یه نوزاد
حتی بلد نبودم تو روشویی بشورمش
با پنبه و اب تمیزش میکردم
بچه تا سه ماه شبا تا صبح از دل درد گریه میکرد. خواب نداشتم .بهش شیر خودمو میدادم
هیچ غذایی نداشتم که بخورم. یا نون میخوردیم یا نون و پنیر
بچه از دلدرد گریه میکرد. مادرشوهرم به شوهرم میگفت زنت بد غذایی کرده
شوهرم با من دعوا میکرد. منم میگفتم تو که خودت میدونی من غذایی ندارم بخورم
خلاصه روز به روز وضع بدتر میشد. یه روز گفتم تا کی با اب و پنبه ببرمش تو روشویی بشورم
یخاطر ضعف جسمانی بچه از دستم سر خورد تو هوا گرفتمش
انقدر زار زدم گریه کردم که نگو
تو پوشک بچع خون میدیدم و شوهرم گوش به فرمان مادرش بچه رو دکتر نمیبرد. میگفت مامانم با تجربست میگه چیزیش نیست یعنی نیست
بچه کل تنش بخاطر الرژی بالا داده بود و یسره گریه میکرد
میگفت مامانم میگه تقصیر زنته. اون شیری که به بچه میده خوب نیست
خلاصه نمیزاشتن بچه رو دکتر ببریم. دعوا رو دعوا
قهر رو قهر
خیلی همه چی بد بود. یه روز خوب. پنج روز دعوا
کمکای شوهرم سر بچه داری شد صفر
از شدت کینه و جنگ اعصاب جای خوابمون رو جدا کردیم
ببین منم کم مشکل ندارم. ولی خواستم که عوض کنم همه چیو به نفع خودم