بعد ک میرن حرف بزنن
پسره میگه ارایش چقدر برات اهمیت داره
اونم میگه هیییچ اهمیتی نداره
بعد میگه مادرتون گفته لج میکنین من باید بهتون بگم
بعد دختره عصبی میشه ک پاشه بره به مامانش بگه
پسرع میگه زشته بشین باهم حلش میکنیم
بعد میگ چرا مامانم گفته من لجبازم
خلاصه پسرم میگ اگ برات اهمیتی ندارع چرا ارایش کردی دوباره که بهت گیر بدن لاقل ظاهر قضیه رو حفظ میکردی
چقداصرار داشتن برن حرم...اینهمه فضای ازادو پارک و اینا کلید کرون به حرم
همین الان بگم خدا به داد دختره برسه!
من رفتم
حالا پسره میگه چرا اینجوری میکنه؟
اگ اهل ارایشه پس چرا مامانم هیچوقت با ارایش اینو ندیده بوده
اگ اهل ارایشه پس چرا شب خواستگاری نکرده؟
اگ اهل ارایشه چرا دیگ با ارایش میاد توی حرم؟
اگ اهل ارایشه چرا ارایش میکنه ولی بعدش میگه برام اهمیتی ندارع؟
میگه این حرف و عملش یکی نیس
منم رفتم ،چقد ادا دارن پسره ام زن بگیر نیس
به پسره بگو برو خانوم جلسه ای بگیر
