عزیزم استارترکه اسمش آسیه بود بایه پسری به اسم سعید همو دوس داشتن باهم بودن تااینکه سعید میره سربازی تودورانی سربازی بوده مادرش سرخود میره ازقول سعید دخترخالشو براش نشون میکنه خلاصه توعمل انجام شده قرارمیگیره بادخترخاله اش ازدواج میکنه آسیه هم دلش میشکنه ازسعید یه مدت بعد بایه آقایی آشنا میشه ازدواج میکنه خلاصه میگذره وسعیدم یه پسر کوچیک داشته تااینکه شوهراستارتر اخلاقش عوض میشه بددهن میشه دست بزن داشته میره درخواست طلاق میده ازاونورم زن سعید بهش خیانت کرده سعید میفهمه زندگی اینام بدمیشه وسعید بازیادآسیه میفته شمارشو پیدا میکنه میره دنبالش اولش آسیه مخالف بوده