اول خودم میگم 😬
۸ یا ۹ سالم بود
قرار شد برای خواهر کوچیکترم که ۵ یا ۶ سالش بود تولد بگیریم
تولد بزرگ و خوب که کلی مهمون دعوت کنیم
مامانم به دوست و آشنا و فامیل گفت و همه رو دعوت کرد
اما واسه خواهر من فقط ی مهمون بود که خیلی مهم بود
دوستش،الهه،که با هم کلاس قرآن میرفتن
چون مدرسه نمیرفت هنوز فقط همین ی دوست رو داشت
خونه ی الهه سر کوچه ی ما بود و مامانم تلفن خونشون رو نداشت که دعوتشون کنه و فراموشش کرده بود به کل
صبح تولد خواهرم با ذوق گفت مامان الهه اینا کی میان پس؟ مامانم گفت ای واااای من فراموشش کردم
به من گفت برو تا خونشون و دعوتشون کن واسه امروزو عذرخواهی کن که دیر گفتیم😌
خلاصه من رفتم و دعوتشون کردم