سلام دوستان امیدوارم کمکم کنید من شوهرم با اینکه 34 سالش ولی خیلی بچه ننه است نمی دونم چکار کنم؟ همیشه بهم میگه اول خانواده و مادرم بعد تو بچه ها دارم افسرده میشم کمک کنید.
سلام . اگه بدونید من چی می کشم . جلو همه مخصوصاً شوهرم مظلوم نمایی می کنه بعدش کار خودشو میکنه . 2 تا خواهراشم شورشو درآوردن . همش تحریکش می کنن . همه ی حرفاش حافای خونوادهشه خودش بلد نیست چیزی بگه . هرچی میشه می گن از فردا نمی زاریم بری سر کار .
رویا مامان جان، شما که شوهرت جوونه، بابای من با 60 سال سن قبل از اینکه سه سال پیش مادر بزرگم فوت کنه، حرفشو از حرف همه ماها بیشتر قبول داشت. بعد از اینکه فوت کرده هم هنوز می گه مامانم اینجوری گفته، مامانم اونجوری گفته، نمی ذاره خونشو بفروشیم که مامانم گفته اینو بساز واسه بچه هات. اون موقع که زنده بود قبل از اینکه بیاد خونه می رفت اونجا، هرچی مامان بزرگم می گفت سریع انجام می داد، حتی اگه موضوع به ما مربوط می شد. اصلا نظر ما را نمی پرسید. من همیشه دلم واسه مامانم می سوزه. اونم طفلک کاری نمی تونه بکنه. یک کاری کرده بود که بابام همش می گفت من هر چی دارم از مادرم دارم، انگار نه انگار که مامان من 30 سال باهاش زندگی کرده. ( امیدوارم خدا به همه مادر شوهرهای خوب و خوش اخلاق بده)
سلام دوستای خوبم من تازه عضو شدم.
من چند تا مشکل با شوشوی عقد کردم دارم . اون خیلی به خانوادش وابستگی داره تا یه فیلمی از باباش می ذاریم یا مادرش میگه ا بابام ا مامانم آخی بیچاره هی میگه هر بار که فیلمو میبینه میگه عین بچه ها خونه ی ما کم میاد میگه نمیخوام خانوادم فکر کنن من ازشون جدا شدم میخوام بگم هستم در صورتیکه من هر روز دارم به پدر شوهر مادر شوهر خواهرشوهر زنگ میزنم که فکر نکنن پسرشونو ازشون گرفتم. تا کوچیکترین مسئله پیش میاد دعوا راه میندازه فحش میده توهین میکنه کتک میزنه میگه با فحش و کتک آدمت میکنم فقط حرف ، حرف منه من 4 سال از خانوادش زخم زبون شنیدم دم نزدم، نرفت به اونا بگه چرا با کسی دوستش دارم اینطوری رفتار میکنین ولی اگه مامانم یه چیزی بگه سریع بهش برمیخوره درست باهاش حرف نمیزنه سلام نمیکنه تو چشماش نگاه نمیکنه ولی من با دیدن اینهمه بی احترامی از طرف خانوادش بازم بهشون احترام میذارم. در ضمن تو این 4 سال چون با هم فامیلیم رفت و آمد داشتیم که خانوادش به خاطر دوست داشتنمون منو اذیت میکردن.
دوستای خوبم کمک کنید راهنماییم کنید چیکار کنم تازه 1 ماهم نشده که عقد کردیم.
من چند تا مشکل با شوشوی عقد کردم دارم . اون خیلی به خانوادش وابستگی داره تا یه فیلمی از باباش می ذاریم یا مادرش میگه ا بابام ا مامانم آخی بیچاره هی میگه هر بار که فیلمو میبینه میگه عین بچه ها خونه ی ما کم میاد میگه نمیخوام خانوادم فکر کنن من ازشون جدا شدم میخوام بگم هستم در صورتیکه من هر روز دارم به پدر شوهر مادر شوهر خواهرشوهر زنگ میزنم که فکر نکنن پسرشونو ازشون گرفتم. تا کوچیکترین مسئله پیش میاد دعوا راه میندازه فحش میده توهین میکنه کتک میزنه میگه با فحش و کتک آدمت میکنم فقط حرف ، حرف منه من 4 سال از خانوادش زخم زبون شنیدم دم نزدم، نرفت به اونا بگه چرا با کسی دوستش دارم اینطوری رفتار میکنین ولی اگه مامانم یه چیزی بگه سریع بهش برمیخوره درست باهاش حرف نمیزنه سلام نمیکنه تو چشماش نگاه نمیکنه ولی من با دیدن اینهمه بی احترامی از طرف خانوادش بازم بهشون احترام میذارم. در ضمن تو این 4 سال چون با هم فامیلیم رفت و آمد داشتیم که خانوادش به خاطر دوست داشتنمون منو اذیت میکردن.
دوستای خوبم کمک کنید راهنماییم کنید چیکار کنم تازه 1 ماهم نشده که عقد کردیم.
سلام دوستای خوبم من تازه عضو شدم.
من چند تا مشکل با شوشوی عقد کردم دارم . اون خیلی به خانوادش وابستگی داره تا یه فیلمی از باباش می ذاریم یا مادرش میگه ا بابام ا مامانم آخی بیچاره هی میگه هر بار که فیلمو میبینه میگه عین بچه ها خونه ی ما کم میاد میگه نمیخوام خانوادم فکر کنن من ازشون جدا شدم میخوام بگم هستم در صورتیکه من هر روز دارم به پدر شوهر مادر شوهر خواهرشوهر زنگ میزنم که فکر نکنن پسرشونو ازشون گرفتم. تا کوچیکترین مسئله پیش میاد دعوا راه میندازه فحش میده توهین میکنه کتک میزنه میگه با فحش و کتک آدمت میکنم فقط حرف ، حرف منه من 4 سال از خانوادش زخم زبون شنیدم دم نزدم، نرفت به اونا بگه چرا با کسی دوستش دارم اینطوری رفتار میکنین ولی اگه مامانم یه چیزی بگه سریع بهش برمیخوره درست باهاش حرف نمیزنه سلام نمیکنه تو چشماش نگاه نمیکنه ولی من با دیدن اینهمه بی احترامی از طرف خانوادش بازم بهشون احترام میذارم. در ضمن تو این 4 سال چون با هم فامیلیم رفت و آمد داشتیم که خانوادش به خاطر دوست داشتنمون منو اذیت میکردن.
دوستای خوبم کمک کنید راهنماییم کنید چیکار کنم تازه 1 ماهم نشده که عقد کردیم.
من چند تا مشکل با شوشوی عقد کردم دارم . اون خیلی به خانوادش وابستگی داره تا یه فیلمی از باباش می ذاریم یا مادرش میگه ا بابام ا مامانم آخی بیچاره هی میگه هر بار که فیلمو میبینه میگه عین بچه ها خونه ی ما کم میاد میگه نمیخوام خانوادم فکر کنن من ازشون جدا شدم میخوام بگم هستم در صورتیکه من هر روز دارم به پدر شوهر مادر شوهر خواهرشوهر زنگ میزنم که فکر نکنن پسرشونو ازشون گرفتم. تا کوچیکترین مسئله پیش میاد دعوا راه میندازه فحش میده توهین میکنه کتک میزنه میگه با فحش و کتک آدمت میکنم فقط حرف ، حرف منه من 4 سال از خانوادش زخم زبون شنیدم دم نزدم، نرفت به اونا بگه چرا با کسی دوستش دارم اینطوری رفتار میکنین ولی اگه مامانم یه چیزی بگه سریع بهش برمیخوره درست باهاش حرف نمیزنه سلام نمیکنه تو چشماش نگاه نمیکنه ولی من با دیدن اینهمه بی احترامی از طرف خانوادش بازم بهشون احترام میذارم. در ضمن تو این 4 سال چون با هم فامیلیم رفت و آمد داشتیم که خانوادش به خاطر دوست داشتنمون منو اذیت میکردن.
دوستای خوبم کمک کنید راهنماییم کنید چیکار کنم تازه 1 ماهم نشده که عقد کردیم.
سلام منم مشکلمو گفتم عزیزم.
این شوهرا البته همشون اینطوری نیستنا ولی اگه یه کم به فکر ما بودن چی میشد یه کارم که انجام میدن هزار تا منت میذارن.
تو سعی کن همیشه بهش چشمو بگی به مادرش احترام بذاری هیچوقت فکر تلافی نباشی از مادرش خانوادش تعریف کنی
فکر کنم تاثیر داشته باشه چون خودم چند بار این کار رو کردم نتیجش خوب بود گلم.
این شوهرا البته همشون اینطوری نیستنا ولی اگه یه کم به فکر ما بودن چی میشد یه کارم که انجام میدن هزار تا منت میذارن.
تو سعی کن همیشه بهش چشمو بگی به مادرش احترام بذاری هیچوقت فکر تلافی نباشی از مادرش خانوادش تعریف کنی
فکر کنم تاثیر داشته باشه چون خودم چند بار این کار رو کردم نتیجش خوب بود گلم.
راستی یادم رفت بگم من 3 تا خواهر شوهر دارم یه برادر شوهر که متاهله . برادر شوهرم خیلی طرف زنشه یعنی اصلاً به خانوادش اجازه نمیده کسی راجع به زنش اظهار نظر کنه که این خیلی منو حرص میده تازه جاریم اصلاً به پدر مادر شوهرم محل نمیده . اون غریبست از طرفی خانواده شوهرم منو بیشتر از اون دوست دارن ولی چه دوستیه دوستی خاله خرسه تو همه ی کارام دخالت میکنن لباس پوشیدنم رفتار خالم ، برادرم همه چی . دریغ از اینکه شوشو طرفداری کنه میگه به من چه یه گوشتو در کن اون یکیو دروازه بعد خودش اگه کوچیکترین چیزی ببینه جنجال به پا میکنه. ولی من همیشه جلوی خونوادم طرفداریشو میکنم که غصه نخوره تا زمانی که خوبه واقعاً خوبه ولی وقتی قاطی میکنه دیگه هیشکیو نمیشناسه. اینقدر اینا دلمو سوزوندن که نمیدونید تازه شوشو میگه بعد عروسی بریم طبقه پایین خونه مامانش اینا اونوقته که دیگه زندگی برام نمیمونه باید واسه غذا درست کردن حموم کردن خرید به اونا جواب پس بدم یا شوشو ازشون اجازه بگیره آخه شوشو ته تغاریه ، آخریه میگه نمیخوام مامانم اینا رو تنها بذارم. ببخشید سرتونو درد آوردم آگه بخوام بگم صبح میشه اینقدر که دلم پردرده .
من ناراحت نمیشم همسری به مامانش توجه میککنه
سلام.مادر شوهر همیشه حسودی میکنه.این خصلت اغلبشونه.اگه ش وهرتون تونست بین اون و شما به تعادل برسه که خوبه .اگه نمیتونه یا نمیخواد هردوتونو یه اندازه دوست داشته باشه ٬باید منتظر روزای خیلی سخت و پر جنجالی باشید. و بهتره اصلا زیر یه سقف نرید.مادرشو باید دوست داشته باشه.چون زحمتشو کشیده.اما وقتی آدم صبح تا شب شوهرشو تر و خشک کنه واز شوهرش محبت و حمایت نبینه ٬ خیلی زود پیر میشه.
این تاپیک قدیمی.ه.
خخخخخ بعد 6 سال این تاپیکو از کجا پیدا کردین؟
خوبه دیگه تاپیکای قدیمی هم بدردمون میخوره هر زمانی
محل شوهر و مادر شوهر نزاري وازنظر قيافه وتيپ وسواد خودتو بالا بكشي دنبالت كه ميان هيچ التماستم ميكنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
2 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
