بهترین خاطره نی نی

اونموقع که بدنیا اومد پرستار گذاشتش رو سینم پوستش خورد به پوستم داشت گریه میکرد آروم گرفت چشماشو بست ارزشمندترین لحظات عمرم بود که با هیچ چیز دیگه عوض کردنی نیست

من دوماه دیگه نی نیم میاد بغلم ولی میدونم همین لگد زدناش و حرکت کردناش یکی از شیرین ترین خاطره هام میشه❤️

من وقتی پسرم میخواست دنیا بیاد ی ماما بالا سرم بود میگفت واسه اونایی که بچه تدارن دعا کن منم واقعا واسشون دعا کردم ی نی نی خوشگل داشته باشن همین که داشتم دعا میکردم دیدم پسرمو گزاشتن بغلم اصلا حالم ی جوری شد انقد گریه کردم ماما میگفت منکه میدونم اشک شوقه

من موقع زایمان هرچی زور میزدم بچه ب دنیا نمیومد.دکترم ناامید شد گفت دستگاه ساکشن آماده کنین.هرچند میدونم بده

هیچ کس حواسش ب من نبود.دکترم داشت حرف میزد یهو زور زدم بچه افتاد تو دست دکترم.گفت دختر ی خبری چیزی می دادی

خیلی خدا رحم کرد

خیلی لحظه قشنگی بود.دخترم چشماش باز باز.گریه هم نمی کرد.موهاش هم بلند مشکی تا رو پیشونی

وااااای چقد قشنگه خاطراتتون

دختر من كه بدنيا اومد دكتر خواست دستبد مشخصات دستش كرد دستاشو هى تكون ميداد نميذاشت ببنده دكتر گفت ماشالله عجب زورى داره بعد كه با مكافات بست يهو محكم دستشو كشيد دستبند پرت شد رو زمين دكتره گفت خدا به مامانش رحم كنه عجب دختر خيره سرى😂😂😂

زايمان وحشتناكى داشتم تبم به ٤٠رسيد همون شب ولى دخترم كه اومد بغلم تمام خستگيم در رفت گفتم خدايا يعنى اين مال منه باورم نميشد😍

انشالله اين حس نصيب همه منتظرا بشه

امين🌸