ماه رمضون امسال برای من اینقدر سرعتی و تند تند گذشت که حتی نفهمیدم چی شد چه طور شد. هر سال این حس دارم که ای کاش تموم نشه ولی امسال این حسو بیشتر دارم. فکر میکنم توی این ماه خدا یه جور دیگه ای به بنده هاش توجه داره حرمتی که این ماه داره ماه های دیگه ندارن. دلم میخواد کاشکی الان مکه بودم و جلو کعبه نشسته بودم و بغضم به جای اینکه اینجا کنار بالشتم و زیر پتو بترکه ، جلوی کعبه زار زار گریه هامو میکردمو تمام دردهای دلمو و حصرتهای زندگیمو اونجا خالی میکردم. کاش میشد برگردیم به پونصد سال پیش که با شتر میرفتن مکه چقدر اونموقع همه چی راحت بود سوار یه شتر میشدی بعد از چهل روز میرسیدی خونه ی خدا الان آدم جونشم دربیاد نمیتونه مکه و مدینه رو ببینه. چرا همه چی اینقدر سخته. چقدر دلم میخواست الان مکه بودمو سرمو بین زانوهام میذاشتمو به جای اینکه اشکهام بالشتمو خیس میکردن دونه دونه روی مرمرهای اونجا میریختن.
چقدر دلم میخواست الان ریز آسمون مکه کنار در کعبه بودم. چرا این روزها همه چی یا سخت به دست میاد با اصلا به دست نمیاد برای همیشه...
چی میشد منم از اون آدمهای پونصد سال پیش بودم تا هر وقت دلم خواست سوار الاغم بشم و برم زیارت هر کجا که دلم بخواد. راحت دست به پرده ی کعبه بشم و درد دل کنم. الانم هفتاد پوسونده بودم و این روزهای سخت و مزخرف نمیدیدم.
چقدر بیشتر آدمهایی که زمان امامها بودم احمق بودن و بلد نبودن چه جوری از وجودشون استفاده کنن. اونها آدمهایی رو داشتن که هر وقت میخواستن راحت میرفتن در خونه شونو میزدن و میرفتن از سختیهاشون میگفتن و راه حل میخواستن و هیچ وقت بی راه حل از خونه شون بیرون نمیومدن. آدمهای اون موقع امامها رو زنده داشتن و نفهمیدن چه جوری از وجودشون بهره ببرن و حالا زمان من قبر و ضریحشونو فقط داربم که اونم یا بشه ببینم با شاید هیچ وقت نشه.
کاش میشد فقط برای یکی دو ساعت میرفتم به اون زمانها و یکیشونو میدیدم. کاش میشد مثلا حضرت علی رو میدیدم کاش مرد بودم تا سرمو میذاشتم رو شونه اشو زار زار حصرتهامو گریه میکردم. کاش من یکی از یتیمهای زمانش بودم ... کاش ...