یه خاطره زنده شد برام
دو سه روزی از نتیجه آزمایش میگذشت که ما رفتیم خونه مادرشوهرم با جعبه شرینی وقتی مناسبت رو پرسیدن شوهرم هم گفت اون لحظه فقط پدر و مادر شوهرم خونه بودن
مادر شوهرم هم فقط گفت مبارک باشه و اظهار خوشحالی کرد
وقتی من توی اتاق رفتم از لای در دیدم که مادرشوهرم رفت سراغ شوهرم اونو بوسید و بهش تبریک گفت
خیلیییییییییی لجم گرفت وقتی شوهرم اومد توی اتاق بهش گفتم صورتت که بوس نمیخواست میخواستی شلوارتو بکشی پایین منبع اصلی رو ببوسن
شوهرم گفت خیلی بی تربیتی
من گفتم بی تربیت مادرتون هست که هنوز نمیدونه وقتی خبر بارداری میشنوه باید مادرو ببوسه نه پدر یا حداقل هر دو رو