سلام. اول یه خلاصه بگم...
من با همسرم توی نت اشنا شدم و خیلی زود هم ازدواج کردیم شناختی نداشتم ازش...مادرش از روز اول که اومد خونمون معلوم بود ناراضیه...سرد بود...
بهش کفتم مجبورش کردی مادرتو?گفت نهههه اصلاااا ...
فقط شب خواستگاری دوم که با پدرشو خاهراشو... اومدن یه سبد گل و شیرینی اوردن...
شب کاغذ ندیسی یا هموت بله برون هیچیییی نیاوردن! ینی حتی یه شاخه گل!!!
ما بردیمشون بیرون شام دادیم.... چون عموم گفت برخوردتون کریمانه باشه !!! (پدرم فوت شده )
خلاصه روز محضر دیدیم فقط خودشو ننه باباش تنها اومدن انگار اصلا براشون مهم نبود حالا من همه خاله هامو عموم و... رو گفته بودم...
فرداش رفتیم حرم عقد کنیم این دفه خاهر برادراش بودن و خاله ش و... ولی سر عقد هییییییچ کادویی ندادن !!! بماند که چادر سفید و سجاده هامونو عموم خریده بود و همونجا تو حرم چادرمو انداخت رو سرم عموم...
مادرش نشسته بود مث غریبه ها یه گوشه کنار فامیلاش نگا میکرد و هرهر میخندید.
با تمام اینا رفتیم تالار دیدیم .که 5 ملیون هزینه ش میشد...
هفته بعد عقد گفت مامانم گفته ورش دار ناهار بیارش خونمون!!!نکرد یه زنگ بزنه نکرد مامانمو دعوت کنه حتی...
فرداش رفتم خونشون مث غریبه ها بودن باهام ...یه پتو گذاشت جلوم مثلا پاگشا!!!
عموم و زنش از کربلا اومدن نکردن یه زنگ بزنن بهشون چ برسه به دیدنشون رفتن....
خلاصه توهین پشت توهین...
من از بعد پاگشا کلا باهاش بد شدم...چون دیدم خودشم شعور نداره و حتی حجالت زده هم نیس از کاراشون با اینکه به روش اوردم...
گفت به من ربطی نداره این چیزا
حالا شرایط من: 31 ساله.تک فرزند. لیسانس. چهره خوب.اندام خوب. وضعیت مالی نسبتا خوب
شرایط اون:
28 ساله
دیپلم. کار ازاد به درد نخور...لاغر .دهنش بو میده😠قیافه خوب که البته الان دیگه به چشمم نمیاد...پدرش بسیار پولدارههه .
خصوصیات اخلاقیش: خسیس. دنبال مال مفت. دروغگو.سرد مزاج. بلد نیس دو کلام بحرفه.افسرده خو. ضریب هوشی متوسط! مث ربات می مونه.اینا رو مشاوره بهم گفته ها از خودم درنمیارم...مشاوره متاسفانه بعد ازدواج!!! چون قبلش نرفتیم...
من خودم باهوشم همیشه تو مدرسه و یونی شتگرد ممتاز بودم...سر ازدواج با این اقا هم قبول دارم خودم حماقت کردم. نشونه واسه بهم زدن زیاد دیدم اما لج کردم گفتم همین خوبه چون از بس خاستگار رد کرده بودم خسته شده بودم.
حالا من 1 هفته پیش بهش کفتم طلاق میخام. گفت باشه وکیل میگیرم کارامو بکنه و بلاکم کرد. 2 روز بعد دیدم انبلاک کرده. و سایلنت!
امروز ننه ش زنگ زده خونمون که میخام بیام بحرفم باهاتون...
چیا بهش بگیم و چ جوری قانعشون کنیم واسه طلاق?چون این پسره حاضر به طلاق نیس. علتشم میدونم ترس از ابروشه. اخه ما 2 ماهه عقد کردیم همش...
میگه دوستت دارم اما به درد من نمیخوره...من طلاق بگیرم مطمئن م موارد بهتر خاهم داشت. اینم بگم باکره م.