خواهر شوهر من اولین بار گفت دماغ دخترت چقدر بزرگه حالا دخترم نوزاد بوده من خندیدم گفتم اره اتفاقا همه نیگن شبیه فلانیه خودشو اسم بردم نیشش همونجا بسته شد دیگه ندیدم هیچ کدوم به دخترم حرفی بزنن ولی خدا شاهده دخترم چقدر نازو وسفید دماغشم قلمیه قلمیه
ی بارم دختر داییم اومد خوشمزکی کنه گفت پسر فلانی داداشمو گفت چقدر زشته منم گفتم اتفاقا مانانت میگه شبیه فلانیه داداشش رو اسم بردم اونم که جونش با جون داداشش بود لال شد و گورشو گم کرد البته هر دوبار با خنده گفتم که شر نشه