خیلی بیتابی میکنه بهونه میگیره
دلم کبابه براش
با هیچکس رفت و آمد نداریم یعنی از طرف خودم خواهرام دشمن خونی منن و از طرف همسرمم راه دورن
مادرمم که ی زن بی احساس و بیخیال آخرین بار بهم گفت دیگه نرم خونش
حالا بچم خیلی بهونه میکنه هیچکسو نمی‌بینه همسایه هم بچه کوچیک ندارن
همش میبرمش پارک خانه بازی ولی فایده نداره
بهونه خواهر زاده هامو میکنه ک اونم خواهرم بدش میاد برم خونش
چیکار کنم به نظرتون میترسم افسرده ش
مهدم بردمش نموند
ببرش کلاس آموزشی اول مثل گواش و نقاشی و سفال و ورزش بعد ببر مهد. خودتون وقتی همه رو دشمن می‌بیند دیکه توقع نداشته باش بچه ات تنها نمونه. دایره روابط رو بیشتر کن
منم شهر غریبم با خانواده همسرمم رابطه ندارم بچه ا م حدود پنچ سالشه مهد کودک کلاس ای مث و زبان میبرمش سرگرم شده
عزیزم سعی کن قصه هایی که نحوه ی دوست شدن رو آموزش میدن تعریف کنی براش
از همون خانه ی بازی یا پارک با یکی دو تا از مادرهایی که به شما نزدیک تره شخصیتشون ، آشنا بشی و بچه ها باهم رفت و آمد کنن
من شهر غریبم هیچ کسیو ندارم همه دورن ازم سالی دوبار میبینمشون
بچمم چهار سالشه پارک میبرم‌روز درمیان هفته ای یبار شهربازی
بهونه هم نمیگیره تنهاییم بازی میکنه
ب نظرم زیاد جلوی بچه حرف از تنهایی زدی
سنش خوبه برا بچه دوم اوردن، بنظرم یه همبازی براش بیار با هم سرگرم بشن
ای بابا
من میگم دیگه نمیزاشت باهاش بازی کنن
بچم می‌رفت کنارشون اینا پا میشدن میرفتن یجای دیگه
خب میشه به زور باهاش رفت و آمد کنم ؟ من خونش میرفتم اون نمیومد یعنی دوس نداره دیگه
دعوتشم میکردم نمیومد
کلا خانوادم خیلی سردن و بین ما خواهرا همیشه رقابت و دشمنی بوده
