من رفتم یه شهر دیگه دانشجوشدم هیچوقت تا ۱۹ سالگی حتی نمیدونستم پسر چیه
مامایی قبول شدم رفتم شهر نزدیگ شهرمون
درس بخونم
اولین کسی که بهم پیشنهاد داد و با یع عالمه دروغ( اینکه هیچوقت با کسی نبوده چشم پاکه بی نهایت ثروتمنده پزشکه و قصدش ازدواج بعد ۳ ماه حرف زدن)
تک تک این حرفاش دروغ بود برای نون شب محتاج
چشم چرون
پزشک نبود
وقصدش فقط سو استفاده جنسی بود
۴ سال عشقوعاشقی و یه دنیا عذابی که بهم داد
اون روزی که فارغ التحصیل شدم همون روز
درحالی که دیروزش باهمبودیم
همونروز برای همیشه بلاکم کرد
برای همیشهههه با یه دنیا سوال
با اینکه همه دروغاشو فهمیدم
با اینکه شاید اگه منوببینید از زیبایی من شوکه بشید از هیکلم که همه فک میکنن عمله
از ثروت بی نهایت پدرم
از اصالت خونوادم
از سادگیومهربونیه خودم و خانوادم
وقتی ترکم کرد شاید باور نکنید دیونه شدم پناه به کسی دیگه به سرعت بردم که فقط یادمبره چی سرم اومده
و داستان اون پسرم نوشتمقبلا براتون اونم نابودم کرد
الانم عشق اولم ازدواج کرده با دوستم
یه دوست قدیمیباورمنمیشه...
وقتی از من جدا شد بعد ۴ سال عشقو عاشقی ورابطه دوماه بعدش با ایندوست قدیمیم دوس میشه و تازگی عقد کردن
فقط میخامبدونمتاوان اونهمه عذاب منومیده؟؟؟