منم مثل تو چندسالی جون کندم حرص خوردم تا شوهرم پیشرفت کنه دیدم نههههه این هرچقدر من تلاش میکنم بی مسئولیت تر میشه دیدم اینجوریه روال کارمو عوض کردم و فقط تنهایی دارم میرم جلو اونم مثل سگ داره جون میده تو سختیا
داری اشتباه میکنی تا دیرتر نشده دست بردار
بزار عقب بیوفته
قرض بالابیاره
بره زیر بار قسط و ...
انقدر اذیت بشه تا بالاخره بخودش بیاد
اون مرد خانوادش مدیریت دخل و خرج یادش ندادن،شما هم بهش اجازه نمیدی یاد بگیره مدام داری جورش رو میکشی
بزار بیوفته تو سختی دست و پا بزنه تا یاد بگیره وگرنه تا اخر عمر باید بسوزی و بسازی
خب میدونه شما میدی دیگه بفکرنیست...
حقیقتا من بودم وام نمیدادم چندتا قسط رو هم میومد بهش زنگ میزدن
به خدا دلم نمیاد اصلا . پری روز ماشینش خراب شد تو جاده آخر ماه بود به تمام شاگرد خصوصی هام زنگ زدم و گفتم تسویه کنید تا پولشو جور کردم براش فرستادم دلم براش سوخت بی پول تو جاده مونده بود دوسش دارم خوشحالیش خوشحالم می کنه دوست دارم تو فک‌و فامیل سربلند و با اعتماد به نفس باشه ولی خوب اون با من خوب تا نمی کنه میگه پول خودمه هر جور بخوام خرج می کنم
داری به خودت ظلم و زندگیتون ظلم میکنی...
این کاری که میکنی اسمش محبت نیست
داری هم بخودت و هم به اون بد میکنی چون نمیزاری یاد بگیره
گفتنی هارو گفتم بقیه ش با خودته که همینطوری ادامه بدی یا دست برداری از این رویه و کار درست رو بکنی
با یک مشاور هم مشورت کن که بدونی چقدر کارت اشتباهه...
چقد زندگی دیدم بخاطر کار کردن زن از هم پاشید
چه کیفی میکنه شوهرت.چندسال دیگه میبینی عمرتو گذاشتی واسه ساختن زندگی واسه شوهرت هیچ لذتی از زندگی نبردی. اون موقع میفهمی چه اشتباهی کردی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
