2733
2734

یکی از فامیل های نزدیکم پسره تا ۲۶ سالگی آدم فقیری بود یعنی گاهی کار می‌کرد گاهی اخراجش می‌کردن مدت زیادی بیکار بود غیرت داشت از پدرش که وضعیتش متوسط بود پول نمی‌گرفت دیگه در بهترین حالت چند روز در ماه کاری پیدا می کرد کارگری چیزی خرج خودش فقط درمیاود هرچند کم من ۴ سال یک مدل گوشی دستش دیدم چند سال یک دسته لباس و...و اینکه می‌دیدم حتی پدر و مادرشم نسبت بهش بی تفاوتن هیچ احترامی نداشت نه بین پدر و مادرش نه بین برادر و خواهراش بارها دیدم چجوری نسبت بهش بی تفاوت بودن می‌دیدم فامیل جواب سوالمشو به زور میدادن تو جمع هیچکس جلو پاش بلند نمی‌شد می‌دیدم تو جمع وقتی صحبت می‌کرد هیچکس گوش نمی‌داد تو صحبت اصلا راهش نمی‌دادن و بی اعتنایی می‌کردن..

دیگه زن دادن و عشق اینا که تعطیل مثل هر آدم فقیری 

در حالی که همیشه پسر خوبی بود 

پاک بود مهربان بود به همه هر وقت کمک احتیاج داشتن اونجوری که می‌تونست کمک می‌کرد و...


تا که میگن گنج پیدا کرد با دوستش 

بعد کار و اینا شروع کرد سرمایه گذاری کرد 

تقریبا تو ۲۹ سالگیش پولدار شد

شد نور چشم پدرش و مادرش

شد قسم آخرشان الان جانشو قسم میخورن 

شد بزرگ بین برادر و خواهر های که از لحاظ سنی ازش بزرگترن..شد محبوب ترین فرد فامیل 

هرکسی دنبال این بود اونو داماد خودش کنه

وقتی حرف میزنه الان همه گوش میدن

وقتی میاد همه بلند میشن 

وقتی درخواستی داره همه قبول می‌کنن و...


با چشم خودم معجزه پولو دیدم 


بعد به همین فامیل ها بگی میگن من در احترام گذاشتن جایگاه و ثروت آدم برام مهم نیست (ازشون شنیدم که میگم)


به خودمون نگاه کنیم گاهی قضاوت می‌کنیم اما خودمانم همینطوریم به همه آدما زندگیت نگاه کن ببین اونیکه پولدار تر یا تحصیل کرده تر یا خوشگل تر یا جایگاه داره برات احترام بیشتری نداره؟ واقعا به درون خودت نگاه کن

کسی که کسیو نمی‌شناسه 

از همه چیز دردناکتر که من خیلی دیدم و شنیدم این که پدرومادر بین بچه هاشون بخاطر پولدار و بی پولیشون فرق میزارن حتی اون پسری که پولدارتره خانمش بیشتردوست دارن و اونی که بی پولتره احترام کمتری میزارن هرچند که بی پوله مهربونتر و عاقلتر باشه!!!!

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



چند سال پیش ماه محرم خونه ی یکی از همسایه ها جمع میشدیم و عزاداری میکردیم بعد یه پیرزنه که فقیر بود وارد شد هیچ کس براش جا باز نکرد و تعارف نکرد بره بالا بشینه همون دم در نشست بعد خانم جلسه ای که اونجا بود بهش گفت کبری خانم بیا رو مبل بشین پاهات درد میکنه طفلک گفت نه همینجا راحتم بعد گریش گرفت گفت پارسال اومدم روضه ی امام حسین پا و کمرم درد میکرد تا اومدم رفتم رو مبل نشستم یکی از همسایه ها گفت کبری خانمو نگاه کنین چه خودشو تحویل میگیره رفته بالا بالا نشسته.. گفت از اون موقع دلم بد شکسته گفتم نمیرم روضه ولی دلم طاقت نیورد اومدم دم در بشینم اشک بریزمو برم 💔😔

2731
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مائده6525221  |  3 ساعت پیش
توسط   mehrsathename  |  12 ساعت پیش