پیرو تاپیک قبلم ، از دشمنم گذشتم ولی از مادرم نمیتونم !!!

خودت باید بخودت کمک کنی شاغل که هستی جهازم داری تاپیک قبلتم الان خوندم برو تنهایی زندگی کن باور کن پیش این مادر بمونی بااین اخلاقش تورو مجبور به ازدواج دوباره میکنه بعد طلاق و تویه چاه بدتر میفتی اونقدر عذابت میده هرکی از در اومد بهش جواب مثبت میدی دفعه دومم نمیتونی طلاق بگیری مجبور میشی بسازی  برو تنهازندگی کن  هروقت ادم مناسب سرراهت قرار گرفت ومطمئن شدی ادم خوبیه بهش فکر کن

مادرتون چون خودش باعث این ازدواج شدن برای همین براشون سخته خراب شه زندگیتون اگه از طرف کسی دیگه این ازدواج شکل گرفته بود شاید هرروز بهتون میگفتن اشتباه کردین به حرف فلانی گوش کردی  ومیگفت که زود طلاق بگیر .اما مادرتون خیلی ببخشید اینومیگم بی منطق رفتارمیکنن هیچ مادری دوس نداره زندگیه بچش خراب شه و سعی میکنه درستش کنه ولی نه به قیمت سوختن و نابود شدن و هدر رفتن جوونیه بچش خدا نکنه بلایی سرمادرتون بیاد اما مرگو زندگی دست خداس شما به اندازه کافی تواون زندگیه سمی موندینو ازخودتون بخاطر مادرتون گذشتین نمیشه مخفی جدا شین نمیشه هم ادامه داد مادرتون حاضره شما تااخر عمر زجربکشین فقط طلاق نگیرین الویتش باید زندگیه شما می بود ولی انگار همه چیز براش ازشما مهمتره 

الان بیشتر ادما مریضن ربطی به سن نداره من خودم ۳۴ سالمه کیست سینه دارم سیاتیکو دیسکم دارم پارسال شبوروز دردمیکشیدم کلن زمین گیر شده بودم طوری بود که اصلا نمیتونستم روپام وایستم راه برم الانم پاهام اونقدر ظعیفه چندبار تاحالا توخیابون خوردم زمین  میدونم بفکرمادرتی مادر عزیزترین کسه ولی خودتومقصر مریضیش ندون اون بامریضیش سعی میکنه بیشتر تو رو دچار عذاب وجدان بکنه بهش بگو مادر من اگه همینجوری تااخر عمر با اون مرد بمونم کار کنم اونم بزنه توسرم ازم بگیره و من گدای  پول خودم بشم و بزور دوقرون ازش بگیرم تو راضی ؟ انصافه ؟ بهر حال کار خودتو بکن اونم کم کم قبول میکنه