2752
2734

مامانبزرگم ۸۰ سالشه یه ۲۰ سالیه ک تنهازندگی میکنه . ازونجا ییکه من تنهایی خسلی کشیدم خیلی درکش میکنم .پاش درد میکرد مامانم نگه داری میکرد ک یکم حالش خوبه شه .البته مادرهم وضعیت سالمی نداره 


خلاصه من خودمم ضعیفم و بیماری معده دارم .وقتی میرم خونه مامانم اونا دوس ندارن من کاری انجام بدم .


خلاصه دوسه روز من رفتم نیم ساعت پاهای مادربزرگمو ماساژ دادم 

مادربزرگمم یکم هودشو لوس و ناتوان نشون میده .یکمم زبونش تنده ولی برام مههم نیس .خب حقم داره خیلی پیره وتنهایی کشیده من دلم میسوزه 


خلاصه روز چهارم بود من گفتم امروز ماساژت ندادم ننه .بعد مامان و بابام چشم ابو اومدن ک خودتو خست نکن 


من دوس داشتم ماساژ بدم مجبوری نبود .ولی عجیب بود برام واکنش مامان بابام 

فهمیدم ک ادم بچشو از پدرمادرش بیشتز دوس داره؟

شما بودین چ حسی میگرفتین؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731
اگر من خواهرت بودم میگفتم چاپلووووسسس .خدایی لوس نکنید والا انتظاراتشون ‌کمر آدم و میشکنه

ولی نمیدونم چرا انقدر دلم میسوزه .فک کن تنها بخوابی تنها زندگی کنی هرازکاهی بچهات بهت سر بزنن .من خودم عمق تنهاییو چشیدم .درکش میکنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز