2737
2734
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

| مشاهده متن کامل بحث + 1673842 بازدید | 89597 پست
میدونی عزیزم،وقتی کل بارداری التماس خدا رو میکردم که یه ذره انقباضام کم بشه و نمیشد بلکه بیشترم میشد ...

خانم عزیز این حرفا رو کاملا خواهرانه بهتون میگم.

به نظرم شما شخصیتی دارین که توی مشکلاتتون غرق میشین و به جای اینکه کنترلش کنید تسلیم می شید. خواهر خوبم دنیا جای امتحان و مشکلاته.

آقای پناهیان یه سال محرم هرشب کل بحثشون امتحان و ابتلا بود، اینکه امتحان و ابتلا هرکسی متناسب با روحیات و شرایط زندگی خود اون فرده و کاملا مختص خودشه تا باعث رشدش بشه. ممکنه مشکل کسی برا ما خنده دار باشه ولی برا خودش یه امتحان و سختی بزرگی باشه.

شما تصور نکن که بقیه شرایط ایده آلی تو زندگی دارن، هرکسی متناسب با شرایط خودش توی سختیه و داره باهاش دست و پنجه نرم میکنه. شما شرایط خودتو برا خودت انقد خاص و بزرگ کردی که فکر میکنی هیچ کسی مثل تو سختی نمیکشه، ولی هرکسی سختی های خودشو داره و اصلا همینا هستن که دارن انسان رو رشد میدن.

یکی تو بارداریش شرایط شما رو داره، یکی همسرش اذیتش میکنه، یکی ممکنه فرزند بیمار داشته باشه، یکی .... و هزاران هزار مشکل دیگه.

شما هم انقد نشین غصه بخور و فکر و خیال بکن، آروم‌ باش و‌‌ به بزرگترین منبع قدرت جهان توکل کن.

حالا اینکه بخوای دوباره فرزندی بیاری مسئله شخصی زندگی خودتو و همسرته که خودتون باید تصمیم بگیرید ولی اینکه بشینی از الان برا مشکلی که هنوز نیست، غصه بخوری به نظرم منطقی نیست.

من هروقت این مدلی غصه چیزی رو میخورم، همسرم بهم میگه خداروشکر، انقد زندگیمون رو رواله و مشکلات بزرگ نداریم‌ تو نشستی غصه مسائل بی اهمیت رو میخوری.

خواهر خوبم من همه پیام ها تو از اول دنبال میکنم و این حرفا رو کاملا خواهرانه بهت میگم، اینو بدون و مطمئن باش هیچکس هیچکس تو زندگیش بی مشکل نیست و هرکسی به یک مدلی که مختص خودشه در چالشه، مهم اینه که از پس این چالش ها چطور رشد کنیم و به خدا نزدیک تر بشیم.

بحث امتحانات الهی استاد پناهیان محشره من کل سختیهای وحشتناک این روزامو با این تفکر گذروندم .

من صحنه های دردناکی رو از مادرم دیدم و بعدشم از دنیا رفتنش بعدش ویار وحشتناک و همسر غیر همراه و مشکلات دیگه اما همه رو با این دید گذروندم که خدا میخواد منو رشد بده و بزرگ بشیم .


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
لطفا دوستانی که با این شرایط وارد تاپیک میشن و در حال حاضر باردارن یه سری از اطلاعات رو بگن که صفحه ...



سلام رستا جان 


دکتر شریفی در هفته چندم معاینه  لگن انجام میدن که معلوم بشه سزارینی یا طبیعیه؟

خانم عزیز این حرفا رو کاملا خواهرانه بهتون میگم. به نظرم شما شخصیتی دارین که توی مشکلاتتون غرق میشی ...

ممنون عزیزم

به خدا میدونم هرکس به نوعی درگیره،مشکلات منم فقط همینا نیست،یه بخشیشه،همه اونایی که گفتین رو به نوعی درگیرشم.و واقعا دیگه بریدم.الانم باز درگیر یه مشکل دیگه دهانه رحم هستم که معلوم نیست چی بشه.از همگی هم میخوام دعاکنن برام.

من اول اومدم این تاپیک که امادگی پیدا کنم برای چندوقت دیگه ان شاالله خواستم اقدام کنم،بعد کم کم متوجه شدک،کمترین چالشی که دارم ممکنه سز یا ویبک باشه!

درست میگه میترا جان کسی نیست امتحان نشه

این دنیا محل امتحانات هست  

من زن همسایه مون رو از بچگی می دیدم یکی یکی نزدیکاش فوت می کردند ؛ هرسالم روضه امام حسین هم میذاشت 

اول یه پسرش شهید شد؛ پسر دومش سکته کرد 

یه پسر و دومادش به قتل رسیدند ؛ همسرش فوت شد

اما ماشاءالله این زن مثل کوه انگار نه انگار 

همیشه محکم و با توکل و باایمان پیش می رفت 

یک ذره من تزلزل ندیدم تو این زن 


یه خانم دیگه از آشناهامون اونم چه زن خوبی بود؛ اما با چیزهای جزیی می ریخت بهم ؛ همش استرس ؛ بعد افسردگی ؛ تا مرز دیونگی پیش رفت ؛ الان همش دکترو؛ دارو 

همه استرس هاش برا اینکه مثلا بچه اش مریضی می گرفت ؛ یا یه بچه دیگه اش رفت شهر دیگه ای ؛ تحمل نداشت 

هر کی به اندازه توان و روحش امتحان میشه


یکی از نزدیکان خودم از مجردی عاشق بچه ها بود؛ همه بچه ها عاشق اخلاقشند؛ من از بچگی دوستش داشتم ؛ برا همه بچه ها خوراکی و کادو می گرفت؛ازدواج کرد تمام دکترای و معالجات رو انجام داد چندین ساله همیشه بچه اش سقط میشه ؛دیگه سنش هم گذشته؛ دیگه رضایت داد به رضای خدا


یکی اصرارش بچه است خدا عالمه میدونه مصلحتش نیست ؛با همین امتحانش می‌کنه

یکی پسر میخواد خدا می‌دونه خیرش تو پسردار شدن نیست ؛بهش نمی‌ده ؛همین میشه امتحانش 

یکی بچه میخواد خدا می‌دونه تحمل نداره بچه ناقص بزرگ کنه تا آخر عمرش ؛ نمی ده بهش 

یکی شوهرش رهاش می‌کنه 

الان یکی دوستان بچه معلول دارند واقعا مثل فرشته به بچه می رسند؛ اجرشون تو اینه

میگم خدا میدونست اینا قدرش رو میدونند

واقعا بعضی از تحملشون خارجه که بچه معلول بزرگ کنند .

مهم اینه که ما هر امتحانی بشیم ؛ سعی کنیم از پسش بربیاییم .

عزیزم ان شاءالله قدمش پر خیر و برکت باشه  چه قدر اسم فاطمه قشنگ و زیباست و چقدر زایمانت سخت ب ...

خیلی ممنونم عزیزم لطف داری

آره خیلی سخت و کند بود. 

میدونی ب نظر من راحتی زایمان هرنفر  تا حد زیادی بستگی ب زایمان مادر اون فرد داره... هم ب ژن مربوطه هم ب لگن و ورزش‌و ....

من میدونستم یه زایمان سخت در انتظارمه چون مادرم و مادربزرگم با این ک خیلیی سخت فعالیت میکردن ولی زایمانای سختی داشتن

پیاده روی داشتم فعالیتمم زیاد بود...ورزش هم میکردم ولی خب گویا ب لگن خیلی ربط داره

من پزشکم میگفت لگنت تنگه

حین درد سجده میرفتم و توپ..‌. 

دوسه هفته ی آخر تخم رازیانه و شوید و شنبلیله میجوشوندم میخوردم ولی روز آخر تخم شوید خوب جواب داد باعث شد دردم شروع بشه

درمورد سوال آخرتم بگم ب نظر من تا بخوای اقدام کنی و بچه ت ب دنیا بیاد فاصله ۳سال میشه خوبه

ولی نزار از پوشک گرفتن و ... تو بارداریت بیفته

ولی من اگه دوباره برمیگشتم عقب میزاشتم دوسال و نیمش ک شد اقدام میکردم

الان بچه ی من تازه دوسال و سه ماهشه ک اون یکی ب دنیا اومده این خیلی سخته خیلی

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
2740
قدمش خیر باشه چند ماه بعد سزارین باردار شدی؟به بخیه هات فشار نیومد؟

ممنونم گلی

۱۷ماه

نه اصلا فشار نیومد. نه تو بارداری نه توزایمان... من ک حس نکردم

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
عزیزم‌ مبارکت باشه عالی نوشته بودی تک تک لحظه ها رو حس میکردم انگار خودم دارم زایمان میکنم

مرسی گلم❤🤗

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
سلام عزیزم ببخشید یه سوال: ماساژ پرینه چطوره؟ اصلا پرینه رو پیدا نمی کنم‌.     بهم میگ ...

سلام عزیزم

ببین من میشستم روی لبه ی مبل پاهامو وا میکردم😅 بعد کپسول روغن مغربی رو وا میکردم میزدم ب انگشت اشاره  و سبابه داخل واژنم میکردم قشنگ دو طرفش رو شبیه نیم دایره چنددقیقه ماساژ میدادم

قشنگ باید داخل واژن ببریااا... شاید یخورده دردم بگیره ولی طبیعیه اصلش با شست انگشته منتها من با اون انگشتم نمیتونستم

ببین خودت امتحان کن ببین با کدوم پوزیشن راحت تری

حتما هم انجام بده پشیمون نمیشی.. زحمتش میارزه

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
عالی بود کیف کردم ان شاالله خاطره زایمان های بعدیت را بخونم 😉😉😉😉

آره اتفاقا رفتیم تو کار سومی🙄

منتها ب شوهرم میگم زاییدنش با تو بزرگ کردنش با من😐😐

ولی منو یادت باشه اگه دوسال دیگه نیومدم یه خاطره دیگه نوشتم... حالا ببین از بس ک رو دارمااااا

ولی خب بچه قشنگه نازه حیف نیست؟

تازه راهش باز شده😁😁😅😅

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
سلام عزیزم 😘 خیلی خاطره ات زیبا و عالی بود ؛ انگار رفتم تو فیلم و تاریخ 😁  قسمت بزن و بزنت ...

آره سخته ولی باز بستگی داره ب این ک لگنت چجوری باشه و زایمان مادرت چطوره

آره ب خدا بهار جان اصصصصصلا ب فکر بخیه و برش نباش... تلاش خودتو بکن ماساژ پرینه انجام بده ولی دیگه بسپار ب خدا.. اصلا هم چیزی نیست

من از برش و بخیه بیشتر از خود زایمان میترسیدم ولی آسونترین چیز همین بود اصلا هم نترسیدم... چون انقد اون موقع آدم درد داره ک همه ی دردا هییییچ ان و اصلا هیچی نمیفهمی

ولی بهار جان

من اگه باهمین تجربه برمیگشتم عقب 

نه بیشتر ورزش میکردم نه هبچ کار دیگه ای اضافا میکردم

تنها کاری ک میکردم این بود ک خودم رو از لحاظ ***ذهنی*** آماده میکردم این فوق الععععاده مهمه 

من سه ساعت تو فاز آخرم بودم. یعنی فول بودم ولی بچه نمیومد ولی مدام تلاش میکردم و دیگه داد نمیزدم چون امیدوار شده بودم ک بچه داره میاد و دردام بی فایده نیست

ولی قبل اون مدام آه و ناله میکردم انرژیم رو از دست میدادم چرا؟؟؟ چون ب طور عجیبی فکر می کردم نمیشه!! نمیتونم!! نمیاددد پایین!! یاد زایمان خواهرم میفتادم ک ۶سانت شده بود و بچه بالای بالا بوده مثل من ولی بردنش سزارین بعد ۲۰ساعت درد!!! 

ب خاطر همون خیییلی ناامید بودم

میخوام بگم اگه از لحاظ ذهنی خودتو قوی کنی و لگی من میتونم همه تونستن منم میتونم

حتما میشه

و این ک هردردی اومد بگی این ک چیزی نیست بدترش هم هست

خیلی قابل تحمل تر میشه برات خیلیییییی

****فقط از لحاظ ذهنی خودتو خیلی آماده کن****


بیشتر از گزینه های دیگه بهش اهمیت بده

ان شالله ک ب حاجت دلت برسی عزیزم

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
با خوندن خاطرتون اشک ریختم و یاد خودم افتادم که باید تنها این مسیر رو طی کنم و مادرم نیست که قوت قلب ...

خدابزرگه عزیزم

من با این ک مادرم تو بیمارستان بود و تو نهایت دردام داد میزدم مااااامان!! ولی دوست نداشتم پیشم باشه و نبود! چون گناه دارن درد کشیدن بچه شونو ببینن و طاقت ندارن... مادرمن اگه منو بااون وضع میدید انقد داد و بیداد میکرد ک میرفتم سزارین میشدم😐 همینطور ک تو ۶سانت گفت خواهرمو بردن سزارین

فقط اگه شرایطش هست حتما یه ماماهمراه بگیر اونم خیلی خوبه عزیزم

خدا برات بزرگه

ب قول خانم صابریان از خدا بخواه همون فرشته هایی ک شب زایمان حضرت زهرا بهش کمک میکردن برای زایمان توام بیان❤❤

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز