خیانت شوهرم بعد از زایمان😭

خب وقتی نمیگه می‌خوام پس چرا تو خواب...؟

حالت خوبههههه؟ همه زنا همین جورین بدبخت شوهرمن تا 3 ماه بعد زایمان نتونستیم رابطه داشته باشیم. اضافه وزنم هنوز یکم دارم بعد یک سال 

اگه قرار باشه شوهرا تو این شرایط زناشونو درک نکنن که همه باید طلاق بگیرن

چرا مثل یه زن ضعیف و بدبخت ، نشستی میزنی توی سر خودت؟

کسی رو داری بیاد روزا بچه رو نگه داره تو بتونی به کار خونه برسی؟ موهات رو رنگ بذاری و یه آرایشگاه بریً؟یا یه خورده بخوابی؟

از یه نفر بخواه هفته ای دو سه روز بیاد بهت سر بزنه بتونی به کارای خونه برسی

از یه مشاور کمک بگیر تا حال روحیت خوب بشه.اینطوری کم کم به شوهرت هم میرسی

مگه دیونه شدی به شوهرت میگی زن بگیر؟زندگیت رو عوض کن و قوی باش

منم بعد از زایمان افسردگی گرفتم ولی دارو استفاده نکردم.البته به خودم حق میدم بابت افسردگیم

بچه اولم یک سال از قبل از زایمان دومم فوت شده بود.شما حساب کن چقدر داغون بودم سر قضیه فوتش.و اینکه علت فوتش زایمان زودرس بود و دلیل زایمان زودرس رو دکترا با حدس و گمان میگفتن.و استرس اینکه بچه م دومم هم زود بع دنیا بیاد خیلی زیاد بود.بارداری دومم خیلی سخت و دلهره آور بود.و ... . همه اینا باعث شد من افسردگی بگیرم.در کنار این در نظر بگیر کرم ریختن جاری حیوونم و پشتبندش قهر مادرشوهرم بخاطر جاریم با من و بی عقلی های شوهرم.شوهر بی عقلم یه گل دستش نگرفت بیاد بیمارستانم با بچه بیایم خونه.شعور نداشت برای بچه گوسفند قربونی کنه.مهمونی نگرفته بود برای ولیمه بچه.همه ی اینا رو من باید بهش حالی میکردم.انقدر حالم از حرکت زشت شوهرم به هم خورد که بهش گفتم بچه ی بعدی رو که خواستم به دنیا بیارم ، کارای ترخیص رو انجام میدی و برمیگردی و خودم تنها برمیگردم خونه,دلم نمیخاد باز زورت بیاد با گل بیای دنبالم

ولیمه دادم پدر و مادر بی شعور شوهرم نیومدن.لعنت به جفتشون.توی یه ساختمون بودیم.موقع سفره پهن کردن فرمودند نمیان.به شوهرم گفتم بچه ی بعدی به دنیا بیاد ولیکه میدم ولی بابات رو دعوت نمی کنم