یبار داییم با دوستش میرن باغ
توی چاه و ک نگاه میکنن یه بچه میبینن
یعنی تاریک بوده ب گفته خودشون خردسال بوده
این دوتام نو جوون
بد میگن بچه تو اونجا چیکار میکنی
هیمیگن اونم در جواب میگه کاریتون نباشه برین
به داییمو دوستش میگه میام میخورمتونا برین
اینا نوجون بودن ولش میکنن میرن خونه
شبش داییم روی دیواره خونه یه موجودی میبینع اول فک میکنه گربست
بعد میبینه بچست ک میگه گفتم که میام میخورمت