خدا رو شكر كن بابت نعمت بزرگي ك بهت داده براي بار دوم مادر شدي
فكراي بيهوده و باطل دور بريز
چ كسايي ك حسرت ي بچه دارن عزيزم
سخته اما اين روزام ميگذره و همين بچه ها در اينده هواتونو خواهند داشت
بيشتر ب چيزاي مثبت فكر كن
منفي بافي هميشه هست ادمو از پا درمياره
هرموناتم بالا پایین.میفهمم قشنگ
من صب کوه ظرفشویی که میشستم یاد چهار ماهگی دخترم افتادم که واکسنشو زدم رفتم خونه مامانم شبو موندم،فرداش خودم تب و سردرد شدید گرفتم.به مامانم گفتم میگف تو تلقین میکنی هیچی نیس.زنگ زدم شوهرم به زور اومد منو برد دکتر،دکتره گف سینوسات عفونت کرده سرم بزن.تموم مدت که سرم تو دستم بود شوهرم بالاسری داشت درمورد خانوادم سرکوفتم میزد.برگشتم خونه دیدم چون بچه کولیک داشته ک گریه کرده همه باهام یجوری برخورد میکنن که جمع کن برو دنبال کارت!
هربار که اون خاطره یادم میاد قلبم از تنهایی خودن هزار تیکه میشه...
سر ظرفا کلب گریه کردمو خالی شدم
باورت میشه دیگه نمیترسم؟فقط جای زخمش یوقتایی سرباز میکنه
صب هی از خودم می‌پرسیدم چرا اونقد بی عرضه بودی؟!چرا بچتو نزدی بغلت بری یجا که دست هیچکی بهت نرسه؟چرا اشک ریختیو طاقت آوردی...اینا برام عجیبن.نباید به کسی اجازه میدادم اذیتم کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
