یدونه خواهربرادرن شوهرم به معنای واقعی همیشه توهرشرایطی پشت خواهرش بوده خوشحالم ازین بابت اونم مدام برامون شیرینی ترشی ماست اینادرست میکنه چون میدونه من اهل درست کردن اینانیستم میفرسته ولی چون رابطه ام بامادرشوهرم کات اونم جفتشون تویه ساختمونن من نمتونم برم خونه اش اونم نمیادخونه من حس میکنم مادرش ناراحت میشه بیادخونه ماخیلی زرنگ بودازاول اصلاهیچ وقت دخالت نکردوخودشوخراب نکردبااینکه توفامیل همه میگفتن این خواهرشوهرت اخلاقاش داغون ولی اصلابی حرمتی تواین 8سال ندیدم هرموقع کنارهمیم کلی میگیم ومیخندیم خیلی دلم میخوادباهاش رفت وامدکنم هنرمنده خیلی دستپختشودوس دارم قبلاکه بامادرش کات نبودم مثلاپیتزادرست میکردمیگفت زنداداش بیاتوعاشقشی برات پختم منم خیلی هوای بچه شودارم نخواستم اون زندایی بداباشم براش بچه اشم بااینکه شلوغ کاره ولی خیلی احترام منومیزاره چون ازاول رفتارم باهاش خوب بودازین بابت همیشه دلخورم حتی بیرون هم نمتونیم هموببینیم چون هرجابره مادرشم میاد😔