دلم برای نامزدم تنگ شده توروخدا بگید باید چیکار کنم دلم نمی‌خواد غرورم و بشکنم 🙂

شاید باورت نشه سر هیچیییی ی شب دیدیم ن خودش ن خانوادش جواب تلفن و پیامم هیچی و نمیدن 

من خودم به هر دری زدم اولش گفتم شاید اتفاقی افتاده ولی اصلاا اینطوری نبود بعد ی ماه من ی شب دستم خورد استیکر مسخره از اینا ک تو تلگرام میگه پیام ندارید بزنید روش دستم خورد رفت داشتم پروفایلشو نگاه میکردم سریع کردم دیدم آمده گفته پیام داده بودی منم فقط گفتم ن 

همین به خدا منم بخاطر همین نمیتونم ببخشمش ک اون شبایی ک ما صد بار صد بار زنگ میزدم حدعقل دلیل رفتارشو بگه ی بار نمی‌گفت زنگ زده بودی الان یادش افتاده من حتی گفتم بچه ک نیستی حرفی هست به خود من بگو بازم هیچی  

حرفت خیلی قشنگ بود 🙂

اصلا نمی‌دونم چی شد دوباره دلتنگ شدم یجورایی از این اشناشم میترسم آمده بود می‌گفت من اصلا خودم میام دنبالت هر وقت بگی منم گفتم لازم نیست کاری برا من بکنید از اون سمتم خواهرم میگه هیچ کس نمیاد زیرآب آشنای خودش و بزنه این از سمت اون آمده به خدا نمی‌دونم 

میگم ک اصلا اینجوری نبودم خودم و باختم باز دلتنگ شدم دلتنگی امون آدم و می‌بره دیگه وگرنه همه چی خوب بود ک حدعقل با نفرت و تنفرم شده حال خودم و خوب نگه داشته باشم الان چند روزه اینجوری شدم 

چند درصد ممکنه اونم دلتنگ شده باشه؟ چ جوری میتونه تحمل کنه خدایی اصلا حس میکنم دل مردا از سنگه

الان خب من به اشناش چی بگم هی پیام میده ی وقتایی ام راجب اون صبحت می‌کنه حس میکنم اصلاا دلیل این حالم این ادمه هی راجب اون میگه فلان کا رو کرد فلان جاست 

حس میکنم واقعا رفتارش شبیه طور کردنه

اینم هست دیگه 

میگم ک اشناشون برگشت به من گفت من ازش پرسیدم میخوای بگردی گفته ن من جوابشو ندادم جوابشو ام نمیخوام بدم 

ولی خب خودش چند بار آمد اینجا هی به من نگاه میکرد اصلا سر ی استیکر مسخره ک پاک کرده بودم آمد گفت پیام داده بودی پس اینجوری ام نیست اما بازم نمی‌دونم حرف دلمو باور کنم یا حرف اون طرفو 

خود طرفم یجورایی هی یچزایی میگه اول می‌گفت من از هیچ خانوم یا دختری خوشم نمیاد چون وابستگی میارن بعد به من ی حرفای دیگه میگه