2733
2734
عنوان

باردارم و داغون

| مشاهده متن کامل بحث + 870 بازدید | 47 پست

حالا من برعکس شما عمل کردم و خیلی موفق بودم خانواده شوهرم هیچ خبری رو همون اول به من و جاریم نمیگن شوهرمم توی این فازا نیس منم خودمو به بی تفاوتی میزنم وقتی دیگه آخرین نفر بودم و ازش گذشته بود عنوانش میکنن هیچ عکس العملی نشون نمیدم فقط میگم خب یعنی اینقدر اینکار حرصشونو درمیاره شمام همینکارو بکن

خودخواهی آن است که از دیگران بخواهید، آنگونه که شما دوست دارید، زندگی کنند.
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



یه چیزهایی رو قایم میکنه که خنده ات میگره از جورابمو از کجا گرفتم تا کی دستشوییه


چه بانمکه مادرشوهرت....مال منم وقتی باکسی میره بیرون میسپاره به هسرش به کسی نگه ...من چندبار زنگ زدم فقط گفته خونه نیست نگفته کجاست و شب نمیاد یا هرچی.....ولی دیگه مال شما مسائل دم دستی خیلی باحاله که نمیگه...یه ام یجیب برای همه مادرشوهرا بخونیم....مال من که رسما مجنونه

2731

منم میخوام بهترین عکس العمل  رو بروز بدم وقتی بهم گفتن اما نمیدونم چی بگم و چکار کنم

خدایا ما که تمام تلاشمون کردیم برای جلب رضایت دوستان و خانواده و همکارو خانواده شوهر اما گویا دستمان هیچ نمک نداشت بدهکارم شدیم...الهی و ربی همه چیز را به تو واگزار میکنم که تو عدالتمند ترین قاضی هستی ...اگر من اشتباه میکنم منو هدایت کن اگر دیگران اشتباه میکنن اونارو هدایت کن

ناراحت نباش خانواده شوهرن دیگه  منم خواهرشوهرم داشت ازدواج میکرد من بی خبرم بودم تا موقع عقدش ب منچیزینگفتن.منم تو جشنش عقد و عروسیش عین مهمان رفتم نشستم و اومدم هیچ کمکی هم بهشون نکردم..بیخیال بخاطر این چیزا حرص نخور..همه جام پیش فامیلاشون نشستم گفتم

نمیدونم چرا اینقد حساس شدم چون تا الان تک عروس بودم


جاری قبل از من هم روزی که منو دید داشت دیوونه میشد

دوران عقد همش دنبال منو و ته و توی کارهای منو دربیاره بود به نظرت چی شد 

فرصت نمیکرد یه فرنی برای بچه اش درس کنه 

بچه اش سوئ تغذیه داشت از مرکز بهداشت اومدن می خواستن ببرنش

و....

حتی وقت نکرد یه کتاب برا بچه اش بخونه 

همش دوبه هم زنی و...

نتیجه این شد که بعدها که مادرشوهرم اونو شناخت من شدم عزیز 

اون خار چشم 

خوبه به نظرت ؟؟؟؟؟؟؟

به زندگی خودت برس 

من برادرم بدون حضور رفت زنشو عقد کرد ما حتی ی بار به رو خانمش نیاوردم 

به قول ململنم گیرم بودیم میخواست چی بشه هرچند خیلی ناراحت شدیم ولی زندگی میگذره


خونواده همسر منم همین کارو کردن . رفتن یه شهر دیگه خاستگاری . کل خونواده خبر داشتن غیر من . خییلی بهم برخورد با شوهرم دعوا کردم گریه کردم . کاملا درکت میکنم .

ولی الان که چندسال گذشته میبینم ارزششو نداشت یک لحظه خودمو به خاطر موضوعی که دیر یا زود علنی میشه ناراحت کنم . شما بارداری حیفه واقعا روی بچه اثر خوبی نداره ناراحتی .

جاری قبل از من هم روزی که منو دید داشت دیوونه میشد دوران عقد همش دنبال منو و ته و توی کارهای منو در ...


راست میگی واقعا...

من فقط دارم خودمو اذیت میکنم

خدایا ما که تمام تلاشمون کردیم برای جلب رضایت دوستان و خانواده و همکارو خانواده شوهر اما گویا دستمان هیچ نمک نداشت بدهکارم شدیم...الهی و ربی همه چیز را به تو واگزار میکنم که تو عدالتمند ترین قاضی هستی ...اگر من اشتباه میکنم منو هدایت کن اگر دیگران اشتباه میکنن اونارو هدایت کن

عزیزم به فکر خودت و نی نیت باش فقط همین

حالا مثلا بدونی اون دختر کیه و چیه چه دردی میخواد از شما درمون بشه؟ جاری نباید نقش مهمی تو زندگی ادم داشته باشه خصوصا شما که الان باید فقط به خودتو سلامتی نینیت فکر کنی عزیزم

شما هم نسبت به این جریان باید خیلی سرد و بی تفاوت برخورد کنی   

موریانه ها حرامتان این تن که میخورید پر از حسرت های شیرین بود   
باید فقط به کارهاشون بخندی بیچاره ها میخوان این جوری احساس مهم بودن کنن


من به این چیزا اهمیت نمیدم...امر خصوصی خودشه ....ولی یه کارایی میکنه بامن که اصن روانمو میریزره بهم...یه تاپیکم زدم راجبش کارای اخیرشو نوشتم بخونی خندت میگیره

حالا جالبیش اینه که من برادرشوهرم اول از همه دوست دخترشو به من نشون داد قصد ازدواج داره باهاش...حتی با برادرش راحت نیست که با من راحته...آوردش من دیدم دختره رو ...البته تولد شوهرم بود مهمونی دوستانه گرفته بودم اونجاآورد...فکرکن مادرشوهرم بفهمه چیکارمیکنه...البته من شخصا قصد پنهان کردنش رو ندارم  اما خب برادرشوهرم نمیخواد مادرش بفهمه...منو برادرشوهر کاملا همسن هستیم

اوکی رو گرفتناما پنهان کردنشون خیلی ضایع هست


ماهور جان هرچی بی تفاوت تر باشی هم ارزش خودتو بالاتر بردی هم اونا می فهمن که شما خودتو غاطی این مسائل نمی کنی چون برات ارزشی نداره. تازه وقتی هم که تموم شد و اومدن بهت گفتن  بهتر محترمانه و عادی تبریک بگی و هیچ سوالی نپرسی از قبیل کیه؟ چند سالشه؟ اسمش چیه؟ سعی کن شنونده باشی چه چیزی گفتن چه نگفتن. عزیزم فکر خودت و زندگیت باش این جور چیزا توی زندگی هممون هست فقط مشکل اینه ما فقط بلدیم خودمونو حرص بدیم بدون اینکه فایده ای داشته باشه. 

الحمدلله رب العالمین ( خدایا شکرت)
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   77namnamak  |  4 ساعت پیش