بعداز کلی تست و آزمایشات متعدد(به مدت چهار سال دارم قرص ضدافسردگی و اعصاب میخورم، حالم بدتر شد و قرار شد دکترمو عوض کنم و برم پی شیع آدم متخصص تر) بعداز اینکه به مدت ده ماه آزمایشاتی رو انجام دادم، امروز زنگ زد گفت غزل خانم یکی از بدترین و نادرترین وضعیت های روحی و داری میگذرونی و باید بستری بشی💔 دکتر قبلیم هم دقیقا چهارماه پی شهمین حرفو زد ولی من مقاومت کردم،
منم گفتم آقای دکتر دیگه هیچی برام مهم نیست بسیار نمیشم حوصله اون محیط رو ندارم
بهم گفت همینکه هیچی برات مهم نیست تو حالت انجماد هستی به حدی میرسی که اتفاقاتی که برای عزیزان هم یمفوته ذره یا بهش حسی نداشته باشی
من کلن حس شادی و حس تنفر دیگه ندارم و به کل حس غم هم از بین رفته اشک به یهو عنوان نمیتونمبریزم بدجور خنثام خیلی هم جدیدا از این رفتارم دارم میترسم هیچ هیچ هیچ حسی به هیچییییززززز ندارم هیچی