وای یاد یچیزی افتادم
یه خانمی تخم مرغ میشکوند تعریف میکرد یکی از مشتریای ثابتش یه خانومی هست که زنداداشش هی مریض میشد زنگ میزد بهش میگف برای زنداداشم تخم مرغ بشکون اونم یکی یکی اسم همرو میگف بعد تخم مرغ میزد تا بشکنه بعد سریع زنداداشه خوب میشد
بعد فلسفه اش اینه اسم هرکسی رسید . تخم مرغ سر اون شکست یعنی اون طرف چشم کرده
دفعه اخری زنگ زد گف زنداداشم مریض شده دوباره براش بشکون میگف سر اسم خوده خواهرشوهره شکست