یادمه دبیرستانی بودم شب وروزم نمازو روزه و قران بود
همیشه حس میکردم خوشبخت میشم چون دل پاک و ساده ای داشتم
اما دنیا چرخیدو چرخید
اونقد چرخ زد که ۶ سالع یعنی از ۲۰سالگی
دارم گریه میکنم
عاشق شدم...
عشق منونابود کرد..
۶ سال از خدا طلب دعا میکنم که خدایا کاری کن ارامش بگیرم
فقط شکست و شکست...
خدایا چرا صدامونمیشنوی فقط ارومم کن صبر بهم بده
همین
دیگه مث نوجونیام ارزوهای بزرگ ندارم چون میدونم من بی ارزشم برات
فقط توزوخدا ارومم کن
اون هرشب تو جشن و خوشحالی من هرشبم گریس
خدایا من دیگخ بکارتم ندارم که امید به ازدواج و عاشق شدن داشته باشم دیگخ
فقط ارومم کن
مثلا با مرگ...