و سادگی و بهمون یاد دادن .بد ذاتی و چابلوسی و اصلا بهمون یاد ندادن یوقتایی از رفتارام بیزارم.ک دستم نمک نداره.هرچی خوبی کنم انگار ازم طلبکارن.
من طبقه ی بالایه پدرشوهرمم .ی جاری دارم از بد ذاتی و بدجنسی و چابلوسی و زبون بریزی هرچ بگم کم گفتم.من ذاتا بلد نیستم عین کنه بچسبم ب بقیه من خودمم .خ هم مهربونم.ولی اون زبون بازه.سنش خیلی ازم بزرگ تره ولی همه نوع عمل صورت انجام. داده تا بشه همسن شوهرش .۱۳ سال ازش بزرگ تره.خانواده ی شوهرم حتی عروسیشونم نرفتن ..ولی نمیدونم چیکار میکنه ک دهن همرو میبنده .خونش شمال کشور ساری. باخونمون ۹ ساعت راهه.۲ هفته اومد نیومد ب مادرشوهرم سربزنه .حالا ناهار اومدن پیش مادر شوهرم اون غذایی ک دوس داشت و براش درس کرد گذاشت فقطجلو اون و هیچ تعارفی ب من نکرد..ی غذا دیگ هح برا بقیه من نخاستم برم .شوهرم اصرار کرد .ک اگ هم نمیرفتم ی مکافات دیگه داشتم.درصورتی ک من خیلی کمکش میکنم تو کارا تو غذا.انگار دستم نمک نداره .گفتم خدایا چرا دنیات برعکسه.تازه دوران مجردیش خ خ ج ن د بود اصلا دخترونه نداشت اینطور ک مردم میگن چون همشهریمه و همه میشناسنش)شاید هم توبه کرده خدا بهتر میدونه و خ خ چابلوسه.فتنه میندازه با حرفاش.
فقط در تعجبم .وبی برادر شوهرم پسر فوقولعاده پاک و باحیاس.بخدا در عجبم .اخلاقش بینظیره.