دیشب‌باشوهرم‌کتک‌کاری‌کردیم‌برادرشوهروجاری‌م‌اومدن

من دنبال لایک و بازدید نیستم اینجام چون کسیو ندارم تا براش از دردام بگم لطفا اگر مرحم نیستید زخم نزنید

سنتی ازدواج کردم تو دوره ی عقدم خونه و وسایلم آماده‌س و منتظرم پرده و فرشم بخریم برم واسه همین زیاد میرم خونه مون

 تو یه ساختمون با برادر شوهر و پدرشوهرم هستم دیروز سردرد داشتم و شوهرم هم مریض بود یه روز ندیده بودمش خونواده م رفتن باغ‌مون و تنها بودم به شوهرم پیام دادم اگر دوس داری ناهار بیا گف خونه خالیه صبر کن اینا بیان میام دیر اومد و یهو گف آماده شو بریم خونه ی ما حالم خوب نبود گفتم کاش قبلش میگفتی بگم نیای بالاخره کلی اصرار کرد بریم بعد ناهار رفتیم بالا خونه‌مون فیلم دیدیم و ببخشید حتی راب طه م داشتیم اصلا هیچ مشکلی نبود من گفتم خب تو که گفتی آخر هفته میریم با داداشت بیرون کی میریم گفت من مریضم حالم خوب نیس گفتم باشه پس بیا دوتایی بریم که گف نه (البته الان میگه من گفتم حالا نه شب بریم😑) باز گفتم باشه دوباره نشستیم به فیلم‌ دیدن که گفتم کاش دیروز که روز معلم بود برام یه دسته گل میگرفتی خداشاهده من تا الان هر چی خواستم خودم برا خودم خریدم و هیچ وقت منت نکشیدم گفت گل میخوای چیکار شاگردات اوردن من هیچوقت برات گل نمیخرم من ازین حرف خیلی ناراحت شدم چون چند روز قبلش منو مجبور کرد شام پیتزا بخرم و حتی وقتی بهش گفتم من این پولو گذاشتم برا اینکه گل بخرم برا خودم گف نه امشب تو اینو بخر من برات گل میخرم خودم 

باز با این حال میدونستم باید خودم بخرم اما دو شب بعدش که رفتیم کارت عروسی مونو بگیریم باز گف تو بده من به کارتت میزنم بخدا بحث من الان پول نیس بابت هر کاری که کرده بخدا کمکش کردم کنارش بودم خودشم میگه ولی من خسته شدم انقد ازم سواستفاده کرده و دروغ گفته دیشب دیگه به تهش رسیدم وقتی دیدم باز زده زیر حرفش ازین که رو حرفش حساب کرده بودم ناراحت شدم حس کردم احمقم همیشه به هر بهانه ای اینجوری بهم دروغ میگه میگه برات جبران میکنم ولی نمیکنه منم بخدا دیگه توقعی ازش ندارم حتی نمیخوام اون پولایی که به بهانه خرید خونه و قسط و چک ازم گرفته رو بده ولی میگم لااقل بزار یه ذره حقوقم برام بمونه که حسرت داشتن یسری چیزارو نداشته باشم تابستون معلوم نیس سرکار باشم دیگه حقوق ندارم بخدا میدونم منو لنگ یه بطری آب یا یه شام بیرون میزاره

دیشب بعد این حرفش که گف هیچوقت برات گل نمیخرم دلم نشکست آمادگیشو داشتم لباس پوشیدم برم خونمون گف نرو لباسمو کشید منم عصبی شدم داد زدم بخاطر اینکه تو یه ساختمونیم حساسه رو داد زدن بدش میاد داد بزنم ولی خب وقتی بهم میزنه یا نمیزاره نفس بکشم چیکار کنم بهم زدیم پرتم کرد خوردم زمین جلوی دهنمو گرف نشست رو سینه م بخدا نمیدونم جای دست اونه یا من مونده رو صورتم دیوونه بازی دراورد گفتم آروم باش همه ی اینا بخاطر یه گلِ؟بخدا اگه خودت نمیگفتی میگیری و منو منتظر نمیزاشتی عین خیالم نبود حالام نمیخوام هیچی فقط میخوام برم خونه باز نزاشت برم که داداشش اومد کلی با جاری م باهامون حرف زدن 

درسته که من جوشی ام عصبی میشم ولی بخدا بازی م میده من مگه چی خواستم واقعا بخاطر هر خواسته ی کوچیکم باید انقد اذیت بشم بخدا من ازش توقعی ندارم فقط کاش وقتی خودش برام کاری نمیکنه بزاره خودم برا خودم انجامش بدم با همه ی گند کاریاش زن بازیاش ولخرجیاش جلو بقیه و خسیس بازیش برا خودم ساختم و کنار اومدم حق من این نیست 

دیشب انقد دادو بیداد کردیم اونا اومدن پایین کلی باهامون حرف زدن ولی چه فایده….