همونم که گفتم بخاطر خیانت شوهرم میخوام جداشم

و منی که شوهرم ده ساله که خیانت میکنه ،چند بار مچش را گرفتم ولی فایده نداره ،مثل اعتیاد میمونه تا خودشون نخوان نمیتونن رها کنن .

ولی با خودم فکر کردم بچه هام چی میشن و از فکر طلاق اومدم بیرون

شوهر منم با زنای دیگه چت میکرد و گاهی قرار میذاشت، وقتی دستش روشد قسم خورد هیچی نیس ولی من باورم نمیشه، خودمو زدم کوچه علی چپ و زندگی میکنم، به ظاهر که با هم خوبیم و هیلی دوسم داره، خدا میدونه

طلاق خیلی سختی داره، دخترمو برده بودم کلاس، یه مامان بزرگی نوه هاشو آورده بود کلاس، با هم حرف زدیم، شوهر دختره اونم شوهرش چند بار خیانت کرده بود دخترش جدا شده بود، گفت صبح تا شب سر کاره برای خرج بچه ها، بردن آوردن بچه ها و رسیدگی به درساشونم گردن مامان بزرگه افتاده بود، خلاصه پشیمون بودن میگفت دخترم اشتباه کرد

عزیزم سعی کن بیشتر فکر کنی و حداقل یبار ی مشاور بری باور کن طلاق به این راحتی نیست مخصوصا با وجود ی بچه . عجولانه تصمیم نگیر

فکر نکنی منم زود خوب شدم تا چند سال کارم گریه بود.

 هنوزم که هنوزه روزی نیست که بهش مشکوک نباشم اما دیدم طلاق برای من بدتره ،پس دیگه به روش نیاوردم ،چکش نکردم و واگذار کردم به خدا ،گاهی رشد آدما تو تحمل سختی ها اتفاق میفته .

من به خودم اینجوری گفتم که میمونم ،زندگی میکنم ،محیط زندگی را برای بچه ها شاد و آروم نگه میدارم و خودم هم خیلی دیگه غصه نمیخورم ،فکر میکنم اینم یه نوع مریضیه که شوهر من داره و من باید یه جوری با این قضیه کنار بیام ،البته اگه بچه نداشتم احتمال خیلی زیاد طلاق گرفته بودم 

عزیزم انرژی منفی به خودت نده اون بنده خدام خیلی عذاب کشیده الان ببینیش رفتاراش کاملا غیر عادیه یک جورایی مثل بچه ها رفتار میکنه از بس همه چیز براش عقده شده یادمه وقتی ما ازدواج کردیم منو هووی خودش میدونست نه عروسش چون شوهر من شده بود همه کس و کارش اونم پدر و مادرش خیلی نبودن کنارش ولی ببین موندنت و ساختن با شوهرت یک جور اثر میذاره رو زندگی خودتو بچت و رفتنت یک جور دیگه یک جوری انتخاب بین بد و بدتره باید ببینی با کدوم راحتر کنار میایی اگر جدایی حالتو خوب می‌کن حتما جدا شو چون موندن تو این زندگی قطعا حوصلتو میگیره و تو حتی نمیتونی وظیفه مادریم انجام بدی یک تجربه دیگه ام بگم از زندگی خواهرم بذار بچه تا زمانی که وضع مالیت بهتر نشده پیش پدرش بمونه بچه رو با خودت خونه پدرت نبر چون هر کی از راه میرسه به خاطر باباش میزنه سر بچت و یک حرفی بهش میزنه حالا بچت هر کاریم میخواد بکنه چون خونه خودش نیست بهش یک چیز میگن بچه اینجوری پر عقده میشه

منم یه زمانی یواشکی رمز  گوشی شوهرم را به دست آوردم ،مرتب چک میکردم ،مثل دیوونه ها شده بودم همش دنبال یه فرصت بودم ،بعد یه چیزایی میدیدم تپش قلب میگرفتم ،حالم بد میشد تا اینکه رمزشو عوض کرد ،اولش ناراحت بودم ولی بعد راحت شدم ،حداقل دیگه غلطهایی که میکنه را  نمیبینم ،آرامشم بیشتره 

عزیزم من میگم خودت برو مشاور تا راهنماییت کنه شاید ی راه حل خوب بهت داد بعدم هیچ کس برا بچت مادر نمیشه تو سن بدیه گناه داره اگه بره زیر دست نامادری نهایت ده درصد نامادریا خوبن.ما خودمون زن هستیم ی زن تحمل محبت شوهرش به هیچکسو نداری حتی بعضی وقتا به محبت کردن شوهرمون به بچمون که از خون و پوستمونه هم حسادت میکنیم چه برسه نامادری باشی وتازه بچه دار بشی و خرت از پل بگذره و بعد شوهرت به بچه ی زن اولش محبت کنه.بهرحال همه چیزو بسنج.من نمیگم سوختن و ساختن من میگم تصمیم عاقلانه.انشالله هرچی بصلاح خودت و اون طفل معصومه پیش بیاد⁦❤️⁩