با شوهرم بحثم شد داشتیم از خونه ب خواهرم میومدیم مادرم خونه ی خواهرم مهمون اومده بود شام دعوتشون کرده بودیم شوهرم بهم رو نمیداد حرف میزدم میپرید وسط حرفم یا گوش نمیداد منم باهاش حرف نزدم تا بیام برسیم خونه ک تو راه بحثمون شد داد زد تو خیابون تو سرم گفت خفه شو عن واقعا بهم بر خورد منم گفتم گوه نخور رسیدیم در رو باز کرد منو پرت کرد تو خونه با پا زد محکم تو رون پام پرتم کرد رو مبل منم هر چی از دهنم اومد گفتم گفت زنگ بزن بگو مامانت اینا نیان منم زنگ زدم گفتم فردا نیستیم تولدمه میخواد ببرتم بیرون گفت زنگ بزن به بابات بگو بیاد ببرتت زنگ نزدم اومدم اتاق انقد گریه کردم نفرین کردم گذاشت رفت بیرون کمکم کنیدددد چیکار کنم خسته شدم چاره ندارم پیش مشاوره هم اصلا نمیتونم برم حرفشم نزنید صبح داشت قربون صدقم میرفت میگفت حرفاتو بهم بگو ناراحت نباش منم با خواهرم قهر بودم بعد برگشته میگه هیچ کس تو رو نگر نمیداره 😭😭😭 دلم شکسته دوسش دارم چیکار کنممم