من امروز بعد از اتمام کلاس کامپیوترم توی مرکز رفتم دستشویی .از اینا بود که حمام و دستشویی اش یکی بود همین که نشستم دستم خورد دوش ابش باز شد ریخت روی سرم
بعدشم ابش قعط شد نیومد
بعدشم این نخ سیفونش کشیدم کنده شد گذاشتم توی جیبم اوردمش انداختمش بیرون
خداوند سر را آفرید که روی گردن باشه نه توی زندگی خوصوصی دیگران
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میترسم از امیدِ کوچکی که بمیرد و خفه شود🌱🌙 او زیبا بود در عصر زشتی ها،زلال در عصر پلشتی ها،انسان در عصر آدمکشان،لعلی نایاب بود میان تلی از خزف، مردی بود اصیل میان انبوهی از مردان مصنوعی...