چیز دیگه ای از دستم برنمیاد 🙁 خدا خودش بهتر میدونه
ولی خب شوهرم از اون ور خیلی اذیت شد
انقدر زوق بچه داشت که اللن ۱۳ ساله میشناسمش ندیده یودن انقد چیزیو بخواد
انگا تو دلش افتاده بود حامله م ولی نمیدونیم
باورکن تو هفته پیش دیدم عکس سونوگرافیو تو دستش گرفته گریه میکنه
بعد هر از گاهی لباس نوزاد میگرفت هم دخترونه داشتیم هم پسرونه میگفت حتما دختر پسر بودن
بعد از گریه هاش بی محلی هاش شروع شد
کنارم نمیخوابید حتی
تا اینکه یه شب رفتم گریه کردم گفتم منم ناراحتم چرا انقدر خودتو ناراحت میکنی
شاید اگه میموندن مشکل داشتن دلت میومد بچه ت عمری اذیت بشه
اخه ال دی خورده بودم سرشون
داره ۲ میشه خبری هنوز نیست ازش