من هیچ وقت دوست نداشتم عروسی بگیرم و ریخت و پاش کنم
ی مراسم خیلی ساده گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی
خونواده همسرم قرار شد نصف ی خونه رو بزنن به نام همسرم به عنوان کادو و خرج مراسمی که نگرفتیم و...
ینی یک بار مطرح کردن، در حد ی تعارف و دیگه در موردش صحبتی نشد
بعد هم که من و همسرم رفتیم خونه خودمون کلا خواستن قضیه خونه دادن رو بپیجونن، منم چون دیدم همسرم راضی نیست از مامانش خونه رو بگیره (همسرم رو ول کنی میره کلیه ش رو میفروشه پولش رو میده خونواده ش خرج خوشگذرونی کنن) بیخیال شدم
اما اما اما خونواده همسرم تمام این ساده گرفتن رو گذاشتن پا حساب اینکه من خنگم و راحت میتونن سرم شیره بمالن و....
چندتا مراسم مثل شب یلدا و... شد و حتی ی هزارتومنی به من کادو ندادن، حتی بعد فهمیدم کادوهای سر عقد رو هم همسرم خریده داده دست خونواده ش که بدن به من
خلاصه منم دیدم اول زندگی دارن همه چیو مفت خودشون میبینن، با هزار بدبختی و دعوا اون نصف خونه رو گرفتیم بعد قیمت کردیم و به همون اندازه هم من جهیزیه گرفتم
و ده بار به همسرم گفتم که مطمئن بشه زندگی از همین اول کاملا 50، 50 هست