بین عشقم و پدرم گیر کردم اون تمام تلاش رو کرد بابام رو ببینه باهاش رفاقت کنه بابام افتاده رو لج ندیده و نشناخته میگه پسره پروئه فلانه به امانه اونم ناراحت شد هر دوشون الان میگن یا من یا اون بخدا موندم گیر کردم از بابام نفرت پیدا کردم بخاطر رفتار های خودخواهانه اش از عشقم هم ناراحتم که به این راحتی پشتم رو خالی کرد و میگه از بین منو بابات یکی رو انتخاب کن دلم میخواد خودم رو بکشم از دست هر دوتاشون راحت بشم😭😭