عزیزم من خودم مادرم دخترم ۱۸ سالشه ولی بعضی توجیح ها ،اشتباه ها ،واقعا قابل درک نیست
ببین اون اگه دوستت نداشت این همه آزاد نبودی که تا این حد برای خودت دردسر درست کنی
اگه بهت مسولیت داده بود توی خونه ،این قدر وقت آزاد بلا استفاده نداشتی بزاری حروم کنی پای یک پسر عوضی
اگه برای خریدن گوشی مدت ها انتظار میکشیدی و التماس میکردی و مقداریش از پس انداز خودت بود ،مطمئن باش این قدر برات ارزشمند بود که محال بود ببخشی به اون پسر
پس مادر و پدر برات کم نزاشتن
همینه که الان جا خورده بنده خدا ،با خودش گفته ،بیا و این همه خوبی کن ،ته ش این بچه از اعتمادت سو استفاده کنه
حق بده بهشون
خونه و کل زندگی و خودت و وسایل ت در اختیار بوده با کلی عشق و اعتمادی که داشتن
از گوشت و خون شون هستی ،برات همه کاری کردن
خودت رو بزار جای مادرت
اشتباه ت کوچیک نبوده ،مسئله ی پول و گوشی و طلا نیست ،بحث اعتماده، بحث اینکه بچه ی خودم بر علیه خودم با یک غریبه دست یکی بشه ،منم خبر ندارم...
پست ها و کامنت های تاپیکهات رو بخون،نه تنها پست من رو فقط ،همه رو ،چندین و چند بار بخون
اول باید خودت متوجه بشی که اشتباه ت چقدر بزرگ بوده
دوم خودت رو بزار جای مادر و پدرت
و برادرت رو بزار جای خودت،چه واکنش داشتی؟؟؟
نمی گفتی این همه مدت ،زیر گوش ما،تو همین خونه،این همه کار کرده و ما بی خبر موندیم،؟!
دوست نداری سرزنش بشنوی،،دوست داری همراهی ت کنند ،،ولی زمان میبره
تا قبول کنند بچگی کردی و بی تجربهای
حرف های مادرت فقط حرفه،از روی عصبانیت
نمیخواد یک تار مو ازت کم شه
ولی الان از دست خودش بیشتر عصبانیه که این همه از تو غافل مونده