شما رو یادمه خب حق داره شکاک باشه وهمینطور عذاب وجدان داشته باشه
اخه اصلا خجالت میکشم گاهی
دیروز خواهرش اومد گفت بیا بریم حیاط وسطی بازی کنیم قبل اینکه من حرف بزنم سریع گفت نجلا نمیاد
بعد خواهرش گفت چیکار داری شاید بخواد بیاد چنان منو بد نگاه کرد گفتم ن منم نمیام بازی کنم شما برید
ببین من خودمو میزارم جاش حس میکنم هنوز نمیتونه افکارشو جمع کنه نمیتونه ثبات داشته باشه هی فکرای عجیب میرنی به سرش قطعا حال روحیش داغونه عذاب وجدان حس از دست دادن خشم بابت اون ماجرا سخت می‌تونه پشت سر بزاره فقط رفتار شماست که حالشو بهتر می‌کنه میدونم برای خودت هم سخته ولی اگه میخوای همه چی اوکی بشه باید مراعات کنی دل به دلش بدی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
